معنی کلمه بنگله در لغت نامه دهخدا
ای نیزه تو گوی و دل دشمن انگله
خصم تو روبهی است حسام تو بنگله.قطران.|| زبان مردم بنگاله. بنگالی. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) خانه ٔنیین. || خانه ییلاقی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
بنگله. [ ب ُ ب ِ گ َ / گ ُ ل َ ] ( اِ ) نامی است که در نیک شهر و ایرانشهر به پنج انگشت دهند. ( یادداشت بخط مؤلف ). || گله شتر که به صحرا بچرا رها کرده باشند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
بنگله. [ ب ُ گ ُ ل َ ] تخم دان گلها. ( یادداشت بخط مؤلف ).