معنی کلمه رسغ در لغت نامه دهخدا
- رسغ پا؛ مچ پا. ( یادداشت مؤلف ). || پیوند میان کف و ساعد و ساق و قدم و همچنین از هر دابة. ج ، اَرْساغ ، اَرْسُغ. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( حامص ) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور. ( فرهنگ فارسی معین ).
رسغ. [ رُ س ُ ] ( ع اِ ) رُسْغ. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رُسْغ شود.
رسغ. [رَ س َ ] ( ع اِمص ) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سستی در دست و پای شتر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رُسْغ شود.