دِون

دِون

معنی کلمه دِون در لغت نامه دهخدا

دون. [ دَ ] ( ع مص ) خسیس و دون شدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خسیس شدن. ( از تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اطاعت کردن کسی را و خوار گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
دون. ( ع اِ ) فرود. نقیض فوق و معناه تقصیر عن الغایة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فرود. ( زمخشری ). زیر. مقابل فوق. ( غیاث ). || زبر. || چون ظرف باشد به معنی عند و نزد می آید. ( ازمنتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نزدیک به نزد. ( آنندراج ). نزدیک. ( غیاث ). || پیش. || هذا دونه ، یعنی این نزدیکتر است از وی. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ادن دونک ؛ یعنی نزدیک شو به من. || سپس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به معنی غیر آید؛لیس مادون خمس اواق صدقة؛ یعنی در غیر پنج اوقیه. ( ناظم الاطباء ). || ( حرف ) غیر و سوی و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). سوی و غیر. ( غیاث ). جز. سوای. عدای. بدون. ( لازم الاضافه ). ( یادداشت مؤلف ) : و کارهای دیگر دارند [ مردم سیستان ] که دون ایشان را نیست. ( راحةالصدور راوندی ). و فایده این ریگ نیز دون این آن است که به جایی که از آن اندک بدارند نبات بهتر روید. ( راحةالصدور راوندی ).سواری را هزار دینار رسید و هر پیاده را هزار دیناردون دیگر چیزها. ( راحةالصدور راوندی ). پیغامبر ما صلی اﷲ علیه اگر خواستی... ادیان دون اسلام برکندی. ( راحةالصدور راوندی ). || ( اِ ) وعید و وعده بد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چیزحقیر و اندک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || ( اسم فعل ) امر به معنی بگیر: دونه ؛ بگیر او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || ( اِ ) دون النهر جماعة، در حق کسی گویند که کار را نیکو تواند کرد و یا تحریض است بر کاری یعنی پیش از آنکه برسی بر نهر جماعتی می باشند. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گاه کلمه «من » بر دون درمی آید مانند من دونه اولیاء قلیلا و گویند هذا رجل من دونه ؛ ای حقیر ساقط و نمی گویند رجل دون ؛ و نیز گویند: هذا شی من دون. ( ناظم الاطباء ). || گاهی من حذف می شود و دون صفت قرار می گیرد. ( از ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد بزرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد شریف. ( ناظم الاطباء ). || مرد فرومایه. ( از اضداد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حقیر و خسیس و سفله. ( غیاث ). مرد خسیس. ( ناظم الاطباء ). فرومایه. ( دهار )؛ خسیل ، دون و ناکس از قوم. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه دِون در فرهنگ معین

(ص . ) فرومایه ، پست .
(ق . ) پایین ، فرود.

معنی کلمه دِون در فرهنگ عمید

۱. پست، سفله، فرومایه، خسیس.
۲. [مقابلِ فوق] [قدیمی] پایین و فرود.
۳. [قدیمی] غیر، سوا، جز. &delta، در این صورت لازم الاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمی آورند و «بدونِ» می گویند.

معنی کلمه دِون در فرهنگ فارسی

شطی در روسیه که از مرتفعات جنوب مسکو سرچشمه گیرد و ببحر آزف ریزد طول ۲۱٠٠ کیلومتر.
پست، خسیس، سفله، فرومایه، پایین وفرودنقیض فوق، به معنی غیر، سوا، جز، اغلب بادراول آن قرارمیگیرد
۱ - ( صفت ) پست فرومایه سفله : مردم دون . ۲ - پایین فرود مقابل فوق . ۳ - غیر سوای بدون ( لازم الاضافه ) .
مزید موخر امکنه است چون آبندون .

معنی کلمه دِون در دانشنامه عمومی

دون (میناب). دِوِن، روستایی در دهستان درپهن بخش سندرک شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۴۸۵ نفر ( ۱۳۲ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه دِون در دانشنامه آزاد فارسی

دِوِن (Devon)
(یا: دِوِنشِر) بخشی در جنوب غربی انگلستان، با ۶,۷۲۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۰۵۹,۳۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۶). مهم ترین شهرهای آن عبارت اند از اکسِتِر، (مرکز اداری) و شهرهای ساحلیِ بارنستپل، بیدفورد، اکسموت، ایلفراکوم، سیدموت، تینموت، و تیوِرتن. فعالیت های کشاورزی دون عبارت اند از پرورش گاو و گوسفند و تولید لبنیات، شراب سیب و خامه، و ماهی گیری. تولید خاک چینی، شیشۀ دارتینگتون، قالی، استخراج گرانیت، سنگ آهک، ماسه سنگ، مس، آهن، سرب، منگنز و گردشگری از صنایع آن است. دون از شمال به تنگۀ بریستول، از غرب به کورنوال، از جنوب به دریای مانشو از شرق به دورسِت و سامرست محدود است. بخش هایی از دِوِن، به ویژه دارتمور، از لحاظ آثار پیش از تاریخ بسیار غنی اند. دون یکی از آخرین بخش هایی بود که ساکسون ها فتح کردند. این بخش با اقتصاد متکی بر کشاورزی، ماهی گیری، استخراج مواد معدنی و تجارت قلع و پشم به یکی از ثروتمند ترین بخش های انگلستان تبدیل شد.

معنی کلمه دِون در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دُونِ: غیرِ-پایینتراز-زیر(دو چیز در معنای "دون" هست ، یکی نزدیکی ، و دیگری پستی . کلمه دون در جمله : من دون المؤمنین چیزی شبیه ظرف است ، که معنای نزد را میدهد البته بوئی هم از معنای فرومایگی و قصور در آن هست ، و معنایش این است که مؤمنین به جای مردم با ایمان...
معنی مَا یَتَّبِعُ: پیروی نمی کنند ( عبارت " وَمَا یَتَّبِعُ ﭐلَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ ﭐللَّهِ شُرَکَاءَ " یعنی : و کسانی که به جای خدا معبودانی را میپرستند، از حق پیروی نمیکنند)
معنی مُنتَصِرِینَ: یاری کنندگان - آنان که به یاری می طلبند (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)
معنی لَا یَجِدْ: نمی یابد ( در عبارت "مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلَا یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً "جزمش به دلیل جواب شرط واقع شدن برا ی جمله قبلی است)
معنی مُنتَصِراً: یاری کننده - به یاری طلبنده (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)- آنانکه یکدیگر را یاری و ...
تکرار در قرآن: ۱۴۴(بار)

معنی کلمه دِون در ویکی واژه

از دونیاش تجزیه شده و به زعم محققان آنرا با t/dun زبان عیلامی به معنی دادن و تسلیم کردن همسان است. در گویش بهاری به معنی برگشتن، ترجیحاً بخت برگشتن است.

جملاتی از کاربرد کلمه دِون

و اندر وقت پیغمبر علیه السّلام فقرای مهاجرین بودند آنان که اندر حکم ادای عبودیت و صحبت پیغمبر علیه السّلام نشسته بودند اندر مسجد وی و از اشغال بکلی اعراض کرده و به ترک معارضه بگفته، و خداوند تعالی را به روزی خود استوار داشته و توکل بر وی کرده، تا رسول صلی اللّه علیه و سلم مأمور بود به صحبت و قیام کردن به حق ایشان؛ چنان‌که فرمود - عَزَّ مِنْ قائلٍ-: «وَلاتَطْرُدِ الّذینَ یَدْعُونَ ربَّهُم بِالغَدوةِ وَالْعَشیِّ یُریدِونَ وَجْهَهُ (۵۲/الأنعام)»، و نیز گفت: «ولاتعْدُ عَیْناکَ عَنْهم تُرید زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا وَ لاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَه عَن ذکرِنا (۲۸/الکهف)»، تا رسول علیه السّلام هر کجا یکی از ایشان بدیدی گفتی: «مادر و پدرم فدای آنان باد که خداوند تعالی بر من از برای ایشان عتاب کرد.»