معنی کلمات "ویکی واژه" - صفحه 2
- شاه پسند
- شاه قام
- شاه رش
- شاه توت
- شاه بالا
- شاه برانگیز
- شامپاین
- شانار
- شانتاژ
- شانسی
- شانل
- شانه به سر
- شانه کاری
- شانه کردن
- شامپانی
- شانه ۱
- درس خواندن
- شاه اندازی
- شاه اسپرغم
- بازپروری
- تیک تاک
- تیمارستان
- حالت گذار
- حالت پایه
- حالت برایی
- حالت ازی
- حافظه بلندمدت
- خوشهبندی
- خوش صدا
- خوربی
- خواهشمند
- خواتین
- خمیر دندان
- خموشانه
- دنبک
- دندان نمودن
- دنگال
- دهدار
- دهیو
- دوالک باختن
- ساقدوش
- ساز زدن
- ساروج
- ساده کار
- ساختار ریز
- زیرپوش
- زیباشناسی
- آبرسان
- آبدندان
- آبداری
- آبآیند
- آبگونه
- آبکی
- آبله نشان
- آبله رو
- آبدوست
- آبجو فروشی
- به لیمو
- بلند شدن
- تصلب
- درنگ کردن
- انتقال گرما
- اطاله
- استسقاء
- ارجاف
- اخير
- اختلال افسردگی عمده
- اجتناء
- ابراء
- اباریق
- آلودهکننده
- آشکار ساز
- آرمانشهر
- آراپخا
- آذربرزین
- آتشخوار
- آبهای داخلی
- آبدزدک
- باستان شناسی
- بالاپوش
- بسالت
- بساویدن
- جاجیم
- انرژی تاریک
- اناهید
- اضراب
- اصطباح
- اشك
- اسقلبیوس
- استقصاء
- ادواری
- اختلال تجزیه هویت
- احماض
- احتکاک
- اجاره بها
- آکندن
- آيين
- آمار توصیفی
- آلرژن
- خاك
- خبِر
- خشکبار
- رفاء
- سیردریا
- آداپتور
- آفت کش
- تربانتین
- ترساننده
- تزریق زیرجلدی
- تلنگ
- تلکس
- تماسک
- حصبه
- بی اساس
- تحویلدار
- بيل
- بيد
- بغیه
- بشاعت
- بزدل
- برِد
- بري
- بالا دادن
- ایلاء
- ایستگاه اتوبوس
- ایرانویج
- اژیر
- اندازهگیری
- انجیدن
- الکترومتر
- اقلال
- افشاء
- افاقت
- اصلي
- اسپست
- استعصام
- استامینوفن
- ارتباط جمعی
- اخشم
- اختلاف سطح
- اختصام
- اختروش
- احصاء
- اثاره
- اتسام
- ابهامزدایی
- ابرنما
- ابرغول
- آکیناک
- آچار آلن
- آهستهکار
- آنژیوپلاستی
- آنژیوم
- آندیا
- آنتیگونه
- آنتی هیستامین
- آموزشگاهی
- آماسیده
- آلگرو
- آلوپسی
- آلله
- آلدئید
- آسیب شنوایی
- آسیاب کردن
- آسه
- آستین افشاندن
- آزاله
- آزادی اقتصادی
- آریائی
- آرمانشهر
- آرامگان استوایی
- آرامه خندهدار
- آدار
- آتشزدن
- آبمروارید
- آبرون
- آب گردش
- آب چکان
- آب دزد
- سماق
- سبق و رمایه
- ساخارین
- زماره
- زر ورق
- زحاف
- زبان هوری
- خرزهره
- خشك
- خط دادن
- خط هوایی
- خنجک
- خوشبینی
- دادآفرین
- دایرة المعارف
- دایرهزنگی
- دربندان
- درو کردن
- دست گزین
- دودی کردن
- ديس