ابراء. [ اِ ] ( ع مص ) اِبرا. بیزار کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || به کردن از بیماری. ( تاج المصادر بیهقی ). از بیماری رهانیدن. بیمار را به کردن. درست کردن. شفا بخشودن. خوب کردن. آسانی بخشیدن : چون عیسی علیه السلام ابراء اکمه و ابرص کرد... ( تفسیرابوالفتوح رازی ). || رها کردن مطلقاً. || از بیماری به شدن. از بیماری خوش شدن. - ابراء از دَین ؛ بیزار کردن از وام. ( زمخشری ). بیزار کردن از عیب و وام و مانند آن. بری کردن از... ابراء. [ اِ ] ( ع مص ) بُره در بینی اشتر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بُره ( حلقه ) ساختن شتر را. ( زوزنی ). ابرٔاء. [ اَ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بری ٔ.
معنی کلمه ابراء در فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بیزار کردن ، بری کردن . ۲ - شفا دادن . ۳ - صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش . ۴ - رهانیدن . ۵ - تراشیدن قلم .
معنی کلمه ابراء در دانشنامه آزاد فارسی
اِبْراء (به معنی پاک کردن و خالص کردن از دِیْن و عیب) در اصطلاح حقوقی، به معنای پاک کردن ذمه مدیون یا متعهد از دین یا تعهد است. ابراء از جانب طلبکار انجام می شود که به موجب آن از طلب خود صرف نظر می کند و مدیون را از پرداخت بدهی یا انجام تعهدی که بر عهدۀ اوست، پاک می کند (مادۀ ۲۸۹ قانون مدنی). ابراء یکی از طرق اسقاط تعهد است. برخلاف عقود و قراردادها که عمل حقوقی دو یا چندجانبه است، ابراء یک عمل حقوقی یک جانبه است که اصطلاحاً آن را ایقاع گویند و به صرف ارادۀ ابراءکننده (طلبکار) محقق می شود و نیازی به موافقت یا رضایت طرف مقابل (بدهکار) ندارد.
معنی کلمه ابراء در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اصطلاحی فقهی و حقوقی، به معنای اسقاط حق ثابت بر ذمّه دیگری ابراء از ریشۀ بَرء و بُرء و بُروء گرفته شده و در معانی مختلفی از جمله درمان کردن و رهانیدن از دیْن به کار می رود. معنای اصطلاحی در اصطلاح علم فقه ابراء عملی انشائی است که موجب سقوط تعهدات می شود و نتیجۀ آن برائت ذمۀ مدیون است.این نتیجه در نظر بعضی از فقها معلول این است که حقیقت ابراء عبارت است از اسقاط دین از طرف داین، در حالی که به نظر برخی دیگر از فقها حقیقت ابراء تملیک دین به مدیون است و برائت ذمۀ مدیون ناشی از این مطلب است.اگر طلبکاری به بدهکار خود بگوید تو را از دینی که به من داری بری کردم، ابراء به صورت اسقاط حق واقع شده است، و اگر بگوید آنچه را که به من بدهکاری به تو بخشیدم، ابراء ابراء به صورت تملیک دین به مدیون واقع شده است. ابراء گاه به صور دیگری نیز مانند اقرار یا وصیت بیان می گردد. چنانکه اگر کسی اقرار کند که فلان شخص به او مدیون نیست، یا وصیت کند که با مرگ او دین مدیون ساقط می شود و ذمۀ او بری، می گردد، ابراء واقع شده است. بر هر یک از دو نظریۀ اسقاط حق و یا تملیک دین آثار ویژه ای مترتب است. اسقاط حق اسقاط حق، چشم پوشیدن از حقی است که شخص دارد و متعلق حق به دو صورت متصور است:۱. گاهی متعلق حق عهده و ذمۀ دیگری است، مثلاً در مورد طلبی که کسی از دیگری دارد متعلق طلب ذمۀ بدهکار است. ذمه امری اعتباری است و در تعریف آن گفته شده «ذمه، تعهد متعلق به انسان است و مراد از قول فقها که می گویند (حقی) بر ذمۀ شخصی هست، این است که آن حق بر نفس او به اعتبار تعهدش موجود است». بنابراین تعریف تمامی وجود مدیون در برابر داین متعهد می گردد و مجموعۀ دارایی و اعتبار حال و آیندۀ او در گرو تعهد واقع می شود.۲. گاهی متعلق حق، عینِ معیَّن است و استیفاء حق تنها از مال معینی مقدور است و سایر اموال و دارایی شخص متعهد مورد تعلق آن حق نیست، مثلاً اگر کسی حق سکنی در خانۀ معینی که متعلق به دیگری است، داشته باشد، در این صورت، تنها می تواند از این حق در همان خانه استفاده کند و اگر صاحب خانۀ مزبور خانه های متعدد دیگری داشته باشد، صاحب حق نمی تواند دعوی حق سکنی در خانه های دیگر را نیز داشته باشد، زیرا تنها همان خانه که نسبت به آن حق سکنی دارد متعلق حق او است. همچنین اگر شریکی در قبال فروش بخشی از مال مشترک، حق شفعه پیدا کند، جایگاه این حق، ذمه و عهدۀ شریک یا خریدار نیست، بلکه متعلقِ حق خانه مشترک است و حق شفعه به محض فرو ملک از طرف بایع (به شرط وجود سایر شرایط) برای شریک در مبیع ایجاد می شود و شریک حق پیدا می کند که با پرداخت ثمن، مبیع را تملک نماید.در عرف فقها اگر متعلق حق، ذمه باشد اسقاط آن را ابراء می گویند، ولی اگر متعلق حق، عین معین باشد معمولاً کلمۀ ابراء می گویند، ولی اگر متعلق حق، معین باشد معمولاً کلمۀ ابراء را برای اسقاط آن به کار نمی برند، مگر این که آثار ابراء موردنظر باشد. به عبارت دیگر هر جا ابراء هست، اسقاط نیز هست، ولی ممکن است در موردی اسقاط باشد اما ابراء نباشد، مثل اسقاط حق شفعه و حق سکنی که بر آن ابراء اطلاق نمی گردد. در صورتی که حقیقت ابراء عبارت از اسقاط حق باشد، ابراء کننده می تواند بدون نیاز به موافقت دیگری آن را اسقاط کند، چه متعلق آن عین معین باشد و چه عهده و ذمۀ دیگری. تملیک ... [ویکی فقه] ابراء (قرآن). ابراء در لغت به معنای خلق کردن یا دور ماندن از چیزی است. ابراء (از ماده «برء»، به معنای آفریدن و نیز به معنای دور شدن و برکنار ماندن از چیزی است ابن فارس، مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۳۶. ۱. ↑ ابن فارس، مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۳۶. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۵۷، برگرفته از مقاله« ابراء» ...
معنی کلمه ابراء در ویکی واژه
بیزار کردن، بری کردن. شفا دادن. صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش. رهانیدن. تراشیدن قلم.
جملاتی از کاربرد کلمه ابراء
این ابراء به طیب خاطر نیست در صورتی که خداوند فرموده است: «فان طبن لکم عن شی ء نفسا». و طیب خاطر زمانی است که شخص به دلخواه خود و نه بسبب ضرورت و اکراهی چیزی را بخشد. و در غیر این صورت، در حقیقت مصادره ای بیش نیست.
گر نیی همکار با نیکان ز همنامی چه سود یک مسیح ابراء اکمه کرد و دیگر اعور است
اِبراء اصطلاحی است در فقه و حقوق مدنی ایران به معنی چشم پوشی اختیاری ِ طلبکار از طلب خود نسبت به شخص یا اشخاص دیگر. ابراء از اسباب سقوط تعهدات محسوب میرود و در فقه آن را به اسقاط ما فی الذمه تعبیر میکنند، یعنی اسقاط چیزی که بر ذمه است. ابراء نوعی ایقاع است و برابر حقی که مورد ابراء قرار میگیرد هیچ عوضی وجود ندارد. ناصر کاتوزیان ابراء را چنین تعریف میکند:ابراء ایقاعی است رایگان که به موجب آن طلبکار از حق خویش میگذرد.
شهر ابراء (به عربی: ابراء) در الشرقیه در کشور عمان واقع شدهاست.
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ بقول ایشان که نکاح متعت روا دارند معنی آنست که: اگر بعد از انقضاء مدّت و پیش از استبراء رحم برضاء یکدیگر خواهند که در مدّت و در اجر بیفزایند، ایشان را روا باشد و بقول عامّه فقها و جمهور اهل علم معنی آنست که: وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ یعنی من حطّ من المهر و ابراء من بعض الصّداق او کلّه، ای لا اثم علیکم فی أن تهب المرأة للرّجل مهرها، او یهب الرّجل للمرأة ان لم یدخل بها نصف المهر الّذی لا یجب لها الّا بالدخول و قیل لا بأس أن ترضی المرأة من النّفقه بدون نفقة مثلها.
بسم اللّه الرحمن الرحیم بایعت سیّدنا و مولانا عبد اللّه ابا جعفر الامام القائم بامر اللّه امیر المؤمنین بیعة طوع و اتّباع و رضی و اختیار و اعتقاد و اظهار و اسرار بصدق من نیّتی و اخلاص من طویّتی و صحّة من عقیدتی و ثبات من عزیمتی، طائعا غیر مکره و مختارا غیر مجبر، بل مقّرا بفضله مذعنا بحقّه معترفا ببرکته معتمدا بحسن عائدته عالما بما عنده من العلم بمصالح من فی توکید عهده من الخاصّة و العامّة و لمّ الشّعث و امن العواقب و سکون الدّهماء و عزّ الاولیاء و قمع الملحدین و رغم انف المعاندین علی انّ سیّدنا و مولانا الإمام القائم بامر اللّه امیر المؤمنین عبد اللّه و خلیفته مفترضة علیّ طاعته و مناصحته الواجبة علی الامّة امامته و ولایته اللازم لهم القیام لحقّه و الوفاء بعهده، لا اشکّ فی ذلک و لا ارتاب به و لا اداهن فی امره و لا امیل الی غیره، و علی انّی ولیّ اولیائه و عدّوا اعدائه من خاصّ و عامّ و قریب و بعید و حاضر و غائب متمسّک فی بیعته بوفاء العهد و ابراء ذمّة العقد سّری فی ذلک مثل علانیتی و ضمیری فیه مثل ظاهری .
طبق ماده ۲۸۹ قانون مدنی: «ابراء عبارت از این است که داین از حق خود به اختیار صرف نظر نماید.».
إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ وجه این مسألت حواریان از عیسی (ع) آنست که ایشان زیادت یقین و تثبیت در ایمان خواستهاند، چنان که ابراهیم گفت علیه السلام: «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی»، و روا باشد، که این مسألت پیش از آن رفت که از عیسی آیات و عجائب دیدند و شناختند از ابراء اکمه و ابرص و احیاء مردگان.
قوله: «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ» مبرّد گفت: بل در کلام عرب برد و وجه استعمال کنند: یکی آنست که از سخنی با سخنی گردد که دومی غلطی آید یا بر وی نسیانی رود، و این بر اللَّه تعالی روا نیست تعالی عن ذلک. دیگر وجه آنست که سخنی درست تمام بسر برد آن گاه ابتدا کند بسخنی دیگر، و این بر اللَّه تعالی جائز است و باین معنی رب العالمین گفت: «بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ» حکایت از کافران میکند که در قرآن سخنهای مختلف بباطل میگویند و از بهر آن که سخن ایشان همه دروغست تناقض در آنست و صورت دروغ همین باشد که بر یک حالت و بر یک صفت بنایستد، یک بار گفتند سحر است: «أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ»، پس گفتند سحر نیست. اضغاث احلامست، ای اباطیل یراها النائم فی نومه لیس لها حقیقة. پس گفتند اضغاث و احلام نیست: «بَلِ افْتَراهُ» این محمد مفتریست، از بر خویش مینهد و اضافت باللّه تعالی میکند. پس این نیز نقض کردند گفتند: «بَلْ هُوَ شاعِرٌ» فرا نهاده و فریت نیست، که محمد شعر گوئیست، و الشعر معناه العلم، و انما سمّی شعرا لانّه خاص برأسه لاهله، لا یستطیعه غیرهم، یقال شعر بمعنی علم، و شعر اذا قال الشعر. آن گه گفتند اگر محمد بآنچه میگوید راست گویست «فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ» معجزهای ظاهر نماید چنان که پیغامبران پیشین نمودند، چون ناقه صالح و عصا و ید بیضاء موسی و ابراء اکمه و ابرص و مرده زنده گردانیدن عیسی.
اِبراء در لغت به معنی پاک کردن و بیزار ساختن است. ابراء یک عمل حقوقی یک جانبه (ایقاع) است و احتیاج به رضایت مدیون ندارد: همین که بستانکار قصد خود را بر صرف نظر کردن از دین به نحوی از انحاء اعلام کند، دین ساقط میشود، اگر چه متعهد به آن راضی نباشد.