اقلال

معنی کلمه اقلال در لغت نامه دهخدا

اقلال. [ اِ] ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اندک یافتن چیزی را. || اندک آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بلند کردن و برداشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن ). || برداشتن توانستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بی چیز و درویش شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ). || فسره و لرزه گرفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کمی دولت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درویشی. ( غیاث اللغات ). || گویند: اَقل َّ رجل ٌ یقول ذلک الا زید؛ یعنی سوای زید کسی چنین گفتن نتواند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه اقلال در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کاستن . ۲ - (مص ل . ) بی چیز شدن .

معنی کلمه اقلال در فرهنگ عمید

بی چیز شدن، درویش و مستمند شدن، درویشی، تهی دستی.

معنی کلمه اقلال در ویکی واژه

کاستن.
بی چیز شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه اقلال

کرد وصف مکر‌هاشان ذوالجلال لتزول منه اقلال الجبال
حملّت اوقار عز لاتقوم علی اقلالها یعملات السبعته الذلل
سر شهوت شود ببریده ز اقلال در آنچه اشتراک او راست در حال
فکان النّبی (ص) بعد نزول هذه الآیة اذا سئل و لیس عنده ما یعطی قال: یرزقنا و اللَّه و ایّاکم من فضله، فتأویل «مَیْسُوراً» انّه ییسر علیهم فقرهم بدعائه لهم. و گفته‌اند این در شأن وفد مزینه آمد که از رسول خدای مرکوب خواستند و رسول (ص) گفت: «لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ» قوله: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدای (ص) نشسته بود در جمع یاران که کودکی در آمد و گفت: انّ امّی تستکسیک درعا مادر من از تو پیراهنی میخواهد، و بنزدیک رسول هیچ پیراهن نبود مگر آنچ پوشیده بود، کودک را گفت آری پدید آید، وقتی دیگر باز آی، کودک باز گشت و با مادر گفت، مادر دیگر بار او را بفرستاد گفت: قل له انّ امّی تستکسیک القمیص الّذی علیک بگو آن پیراهن میخواهد که پوشیده‌ای، رسول (ص) در خانه شد پیراهن بر کشید و بوی داد و عریان بنشست، وقت نماز در آمد بلال بانگ نماز گفت و یاران همه منتظر، چون رسول (ص) نیامد همه دل مشغول شدند تا یکی از ایشان رفت و رسول را عریان دید! در آن حال جبرئیل آمد و آیت آورد: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» اوّل او را نهی کرد از بخل و امساک از نفقه، میگوید چنان نه که یکبارگی دست از انفاق بر بند آری مانند کسی که دست خویش با گردن خویش بسته بود و چنان نیز نه که از همه روی دست گشاده داری و گسترده، یعنی که راه میانه گزین نه اسراف و نه تقتیر، چنانک جای دیگر گفت: «لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» و این دلیلست که در انفاق راه اقتصاد رفتن نیکوترست، توانگر بر قدر توانگری و درویش بر قدر درویشی، چنانک اللَّه تعالی گفت: «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»، «فَتَقْعُدَ» نصب علی جواب النفی، «مَلُوماً» ای مذموما فی القسمة، «مَحْسُوراً» منقطعا عن النّفقة، المحسور ها هنا بمعنی الحسیر و الحسیر المنقطع عن النّفقة او عن المشی و الحسرة تقطّع القلب من الندم. پس ربّ العزّه تأدیب کرد منفق را و انفاق در وی آموخت گفت: «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ» ای یبسط النّفقة فی موضع البسط و یقدّر فی موضع التّقدیر فتأدّب بتأدیبه و تعلّم منه. گفته‌اند که درویشان را این آیت ترغیب است در انفاق با قلت و فقر ایشان، یقول البسطان امامک فلا تمسک عن النّفقة و احسن الظن بربّک میگوید گستراننده و بخشنده و رساننده روزی اللَّه تعالی است آن را که خواهد چنانک خواهد رساند تو بر قدر وسع خویش انفاق باز مگیر و به اللَّه تعالی ظنّ نیکو بر همانست که مصطفی (ص) بلال را گفت: انفق یا بلال و لا تخش من ذی العرش اقلالا، «إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً» یعلم مصالح العباد کما قال فی الآیة الأخری: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ». قوله: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» الاملاق قلّة النّفقة و نقص الحال و اصل الملق الخضوع املق یعنی حمله الفقر علی الملق میگوید فرزندان خویش را مکشید از بیم درویشی، قتل اینجا کنایتست از نفقه باز گرفتن، اذا امسکت النّفقة عن الولد فقد قتلته و اذا زوّجت کریمتک من فاسق فقد قطعت رحمها.