آب دزد
معنی کلمه آب دزد در فرهنگ معین
معنی کلمه آب دزد در فرهنگ فارسی
منفذی بدرون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند
معنی کلمه آب دزد در ویکی واژه
سوراخ و رخنه در قنات یا در مجرای آب، که آب از آن هرز رَوَد.
منفذی درون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند.
ابر، سحاب، قطره دزد. (فره)
جملاتی از کاربرد کلمه آب دزد
حبابوار برآور ز آب دیده سری چو دیده چند توان سر در آب دزدیدن؟
برخی ماهیگیران محلی برای ماهیگیری در رودخانههای غیر کوهستانی از آن استفاده میکنند؛ به این نحو که سر حشره را کنده و از قسمت شکم آن را به قلاب میآویزند. با این طعمه ماهیانی مثل گلخس (گلخوار) به راحتی به دام میافتند. پاهای آب دزدک زهر آلود است و ایجاد عفونت پوستی میکند. دارای نیش است و ایجاد گزش دردناک میکند.
ذوق طراوت ازگل آغوش غنچگی برد زخمی که آب دزدد غیر از گزک ندارد
آشکارا سینه بر تیغ شهادت می زند زخم عاشق آب دزدیدن نمی داند که چیست
بود گریه دزیدن چشم بیدل چو زخمی که او آب دزدیده باشد
بهشت است این، که تا کشمیر را دید سر از شرمش به زیر آب دزدید
این جانوران جزو تونیکاتها (آب دزدک دریایی) بهشمار میروند که جزو قدیمیترین طناب داران هستند. کلونیهای ایجاد شده بهوسیلهٔٔ این جانوران از ۱ سانتیمتر الی چندین متر مشاهده شدهاست، البته هر کدام از این جانوران به تنهایی حدود چند میلیمتر هستند.
ابو بکر آمد نزدیک مصطفی (ص)، و مصطفی سر در کنار من نهاده بود، و در خواب شده، و مرا گفت که: رسول خدا را اینجا در زمینی خشک بیآب بداشتی، و با کس قطرهای آب نه، و با من عتاب میکرد، و آنچه اللَّه خواست میگفت، و سر دست در پهلوی من میزد. مصطفی (ص) سر بر کنار من داشت در خواب، و من نمیتوانستم جنبیدن که نباید که بیدار شود. آنجا بودیم چون بامداد شد قطرهای آب نبود جبرئیل آمد، و فرمان آورد بتیمّم. سید بن حضیر گفت: ما هی بأوّل برکتکم یا آل ابی بکر؟ و چون شتر بر کردیم بر گرفتن را، عقد من از زیر پهلوی شتر بیرون آمد. ۶۵ امّا کیفیّت تیمّم آنست که: چون وقت نماز درآید اوّل آب طلب کند، اگر آب نیابد، یا چندان یابد که خوردن وی را، و رفیقان وی را چیزی بسر نیاید، یا در راه آب دزدی باشد، یا کسی یا چیزی که از وی ترسد، یا آب ملک دیگری بود، و بوی نفروشد مگر بزیادت قیمت آن، یا جراحتی دارد، یا بیماری که اگر آب بکار دارد هالک شود، یا خطر آن بود که بیماری دراز شود، چون این عذرها ظاهر بود، و وقت نماز درآمده باشد، جایی که خاک پاک باشد طلب کند، چنان که در آن هیچ نجاستی نبود، و مستعمل نباشد، و بیرون از خاک جوهری دیگر چون زرنیخ، و گچ، و آهک، و سرمه، در آن نبود، و نه آمیغ زعفران و مشک، و ذریره، و امثال آن. آن گه هر دو دست بر آن زند، چنان که گرد برخیزد، و انگشتان بهم باز نهد، و نیّت استباحت نماز کند نه نیّت رفع حدث، و جمله روی خویش بآن مسح کند، و بر وی نیست که بتکلّف خاک بمیان مویها رساند، پس اگر انگشتری دارد بیرون کند، و دیگر باره دو دست بر خاک زند، انگشتها از یکدیگر گشاده، و باطن انگشتهاء چپ بر پشت انگشتان راست نهد، و بر پشت کف براند، چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد، و بر کناره ساعد نهد، پس این باطن انگشتان دست چپ برین صفت بر پشت ساعد راست براند تا بمرفق. آن گه باطن کف چپ بر باطن ساعد راست نهد، و ابهام بردارد و براند تا بکوع، چون بکوع رسد باطن ابهام جهت پشت ابهام راست براند.