احصاء

معنی کلمه احصاء در لغت نامه دهخدا

احصاء. [ اِ ] ( ع مص ) شمردن. تعدید. شماره کردن. بشمردن. || نگاه داشتن. حفظ کردن. ضبط کردن. حفظ. وقایه. || دریافتن. ( منتهی الارب ). || نوشتن. || دانستن. || توانستن. || سیراب کردن. ( تاج المصادر ). سیراب گردانیدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه احصاء در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) شمردن ، ضبط کردن ، آمار گرفتن ، سرشماری کردن .

معنی کلمه احصاء در ویکی واژه

شمردن، ضبط کردن، آمار گرفتن، سرشماری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه احصاء

سیم از عطاهای واجبه، نفقه اهل و عیال است و آن نیز به طریقی که در کتب مسطور است از جمله واجبات، و ثواب آن بی حد و احصاء است.
قرمطیان چاه زمزم را با اجساد زائران آلوده کردند و حجرالاسود را دزدیدند و به واحه‌ای در عربستان شرقی موسوم به الاحصاء بردند و در آنجا باقی ماند تا اینکه عباسیان در سال ۹۵۲ میلادی آن را باج دادند. به گفته مورخ الجوینی، این سنگ ۲۲ سال بعد در سال ۹۵۱ در شرایطی مرموز بازگردانده شد. آن را که در گونی پیچیده بودند، به داخل مسجد اعظم کوفه در عراق انداختند و همراه با آن یادداشتی نوشتند: «به فرمان آن را گرفتیم و به فرمان آن را بازگرداندیم». دزدی و برداشتن حجر الاسود باعث شد تا آن به هفت تکه شود. شکل و ساختار اصلی کعبه از آن زمان تاکنون تغییر نکرده است.
آن غرق بحر دولت آن برق ابر عزت آن گردن شکن مدعیان آن سرافراز منقیان آن پرتو از عالم حسی و عقلی شیخ وقت ابوبکر شبلی رحمةالله علیه ازکبار و اجله مشایخ بود و ازمعتبران و محتشمان طریقت و سید قوم و امام اهل تصوف و وحید عصر و بحال و علم ب ی همتا و نکت و اشارات و رموز و عبارات و ریاضات و کرامات او بیش از آنست که در حد حصر و احصاء آید جمله مشایخ عصر را دیده بود ودر علوم طریقت یگانه و احادیث بسی نوشته بود و شنوده و فقیه به مذهب مالک و مالکی مذهب و حجتی بود بر خلق خداء که آنچه او کرد بهمه نوعی بصفت درنیاید و آنچه او کشید در عبارت نگنجد از اول تا آخر مردانه بود و هرگز فتوری و ضعفی به حال او راه نیافت و شدت لهب شوق او بهیچ آرام نگرفت چهل قوصره از احادیث برخوانده بود و گفت: سی سال فقه و حدیث خواندم تا آفتابم از سینه برآمد پس بدرگاه آن استادان شدم که هاتوافقه الله بیایید و از علم الله چیزی بازگویید کس چیزی ندانست گفت: که نشان چیزی از چیزی بود از غیب هیچ نشان نبود عجب حدیثی بدانستم که شما در شب مدلهم ایدوما در صبح ظاهر شکر بکردیم و ولایت بدزد سپردیم تا کرد با ما آنچه کرد.
این اشارات و ارادات و فنون خود ز بسیاریست از احصاء فزون
... «أَحْصی‌» افعل من الاحصاء و هو العدّ، و «أَمَداً» نصب علی التّمییز، و قیل «أَحْصی‌» فعل ماض ای احاط علما بأمد لبثهم و «أَمَداً» نصب لانّه مفعول احصی و الامد الغایة، و قیل العدد.
زهی از درک اقصی پایهٔ جاهت خرد قاصر ز احصاء فزون از حد کمالاتت زبان الکن
چون وجوب امر به معروف و آداب و شرایط آن را معلوم کردی، بدان که منکرات، یعنی اعمال ناشایسته که شامل حرام و مکروه است بسیار است و آنچه در امثل این روزگار در میان مردم شایع شده و رسوم ایشان بر آنها جاری گشته بی شمار، و احصاء آنها به طریق تفصیل ممکن نیست و مجمل آنها نیز بسیار است از آن جمله اعمالی است که غالب آن است که در مساجد می باشد، مثل اخلال به واجبات نماز و بعضی افعال آن، چون ترک طمأنینه در رکوع و سجود و تأخیر نماز از وقت آن و نجاسات داخل مسجد نمودن و در آنجا سخن دنیا گفتن و خرید و فروش کردن و دیوانگان و اطفال در آنجا بازی کردن و غنا کردن در قرآن و غلط خواندن آن و حاضر شدن زنان و نظر کردن ایشان به مردان و نظر کردن مردان به ایشان و داخل شدن جنب و حایض در آن و غنا کردن موذنین و تعزیه خوانان و سایر خوانندگان و پیش از وقت اذان گفتن و حدیث دروغ در موعظه یا تعزیه نقل کردن و فتوی دادن غیر اهل و در وعظ و نقل حدیث ریا کردن و قصد خودنمائی کردن، و امثال اینها و همه اینها افعال ناشایسته است که بعضی از آنها حرام و بعضی مکروه است.
فارابی در کتاب احصاء العلوم در تعریف موسیقی می‌گوید: «علم موسیقی به‌طور کلی، از شناختن انواع الحان و آنچه الحان از آن‌ها تألیف می‌شود بحث می‌کند و روشن می‌سازد که الحان برای چه غرض‌هایی تألیف می‌شوند و چگونه باید تألیف شوند و بر چه حالی باید باشند تا تأثیر آن‌ها بیشتر و دلنشین‌تر گردد.»
وصف تو فزون ز حد امکان مدح تو برون ز حد احصاء