رفاء

معنی کلمه رفاء در لغت نامه دهخدا

رفاء. [ رِ ] ( ع اِمص ) سازگاری. ( دهار ). اتفاق. حسن اجتماع. سکون. طمأنینه. سازواری. سازوار آمدن. سازگاری. پیوستگی. برچسبانی.
- بالرفاء والبنین ؛ دعایی است به تازه داماد یا تازه بیوک : خداوند شما را به یکدیگر مهربان کناد و پسران دهاد. ( یادداشت مؤلف ).
رفاء. [ رِ ] ( ع مص ) آرام دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مصدر است به معنی مرافاة. ( ناظم الاطباء ). || صلح کردن میان کسان و نیکو نمودن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || سازوار آمدن. ( منتهی الارب ). باکسی موافقت کردن. ( دهار ). || برچسبان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کف شیر گرفتن و برچفسان شدن . ( منتهی الارب ). || رفو کردن. ( مهذب الاسماء ).
رفاء. [ رَف ْ فا ] ( ع ص ) رفوگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ).

معنی کلمه رفاء در فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص فا. ) (اِمص . ) پیوستگی ، سازگاری .
(رَ فّ ) [ ع . ] (ص . ) رفوگر، رفوکننده .

معنی کلمه رفاء در ویکی واژه

(اِم
پیوستگی، سازگا
رفوگر، رفوکننده.

جملاتی از کاربرد کلمه رفاء

کم اسکرنی بکاس حب بین الحرفاء و المغانی
و النقب الطریق ایضا، و المعنی ساروا فی طرقها حتی نقبت دوابهم ای صارت فی خفّها نقوب. و قیل هو من النقابة و هی الریاسة و النقباء فوق العرفاء.
به عقیده برخی مسلمانان از جمله عرفاء و عالمان علم حروف در حدیثی از قول پیامبر اسلام محمد گفته شده‌است که: هر چه در کتاب‌های آسمانی است در قرآن است و هر چه در قرآن است در الفاتحه است و هر چه در فاتحه است در «بسم الله الرحمن الرحیم است» و هر چه در «بسم الله الرحمن الرحیم» است در باء است و هر چه در باء است در نقطه‌ای است که در زیر آن است.
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ ای قدوة حَسَنَةٌ و سنّة حسنة. فِی إِبْراهِیمَ ای فی اقوال ابراهیم. «وَ الَّذِینَ مَعَهُ» من المؤمنین. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ المشرکین إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ جمع بری کظریف و ظرفاء و بُرَآؤُا مِنْکُمْ ای من قرابتکم.
نام شریفش شیخ کمال الدین مسعود، از اعاظم خجند بوده و از فیض صحبت اهل حال و ارباب کمال علایق و عوایق دنیوی را ترک نموده، به خدمت عرفا مشغول و از یاد غیر معزول، به زیارت مکّهٔ معظمه رفته و پس از مراجعت در تبریز توطن گرفته. مدتها مجمعش مرجع عرفاء و فضلا بود و جمعی کثیر را تربیت نمود. عاقبت توقتیمش خان ترک به تبریز آمد. شیخ را به همراه خود به سرای ترکستان برد. او بعد از چهار سال، دیگرباره به تبریز مراجعت نمود. سلطان حسین ابن اویس جلایر در تبریز به جهت او منزلی نیکو ترتیب داد و شیخ به عبادت مشغول شد. میران شاه بن تیمور به دیدن وی رفت و در اثنای سیر باغچهٔ او میوه‌ای از آن باغ خورده هزار دینار قرض شیخ را داد. وفاتش در تبریز در سنهٔ ۷۹۲ و بعضی در سنهٔ ۸۰۳ گفته‌اند. این اشعار از اوست:
و هُوَ زبدة الحکماء و قدوة العرفاء مولانا کمال الدّین حسین الواعظ. فاضلی یگانه و عالمی مشهور زمانه. به تحقیق در علوم نجوم و انشاء و فنون عربیه اعلم عهد خود بود. به صوتی خوش و آهنگی دلکش خلایق را موعظه و نصیحت می‌نمود. معانی آیات قرآنی و احادیث نبویّهؐرا به عبارات لایقه و اشارات رایقه بیان می‌ساخت. در هرات با مولانا جامی ملاقات کرد و مصاهرت جامی را پذیرفت و مولانا فخرالدّین علی از او متولد شد. غرض، او را تصانیف نیکوست. مِنْجمله جواهر التّفسیر و لبّ لباب کتاب مثنوی مولوی نیز از اوست و مواهب علیه هم ازکتب وی است. در اخلاق نیز تصنیف دارد. تفصیل حالات او در تواریخ مفصّلاً مسطور است. مدتها در نیشابور موعظه می‌کرده و واعظ بوده و این بیت از آن جناب است:
وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ قرأ ابو عمرو و یعقوب: اکل خمط بالاضافة، و الباقون بالتنوین و هما متقاربان کقول العرب: فی بستان فلان اعناب کرم و اعناب کرم فتضاف الاعناب الی الکرم لانّها منه و قد تنوّن الاعناب ثمّ یترجم عنها اذا کانت الاعناب ثمر الکرم. و الاکل الثمر، و الخمط کلّ شجر ذی شوک. و قیل: هو الاراک و الاثل الطرفاء، و السدر النبق. قال قتاده: بینهما شجر القوم من خیر الشجر اذ صیّره اللَّه من شرّ الشجر باعمالهم.
او در روستایی از بلاد سوس، واقع در مغرب اقصی، در خانواده‌ای فقیر، ولی پرهیزگار دیده به جهان گشود. قبیله او، هرغه، یکی از شاخه‌های فرعی (بطون) مصماده از قومی معروف به ایسرغینن بود، که به زبان محلی نامشان شرفاء بود.
و کم امری است که فایده آن مقابله به فایده گرسنگی نماید پس بر مصاحبان شره، و شکم پرستان، لازم است که در صدد علاج خود برآیند و آیات و اخباری که در مذمت پرخوری و فواید گرسنگی رسیده ملاحظه کنند و طریقه انبیاء مرسلین و ائمه دین و اکابر علماء و اعاظم عرفاء را تتبع کنند و ببینند که هر کس که به جائی رسیده و مرتبه ای یافته بی زحمت گرسنگی نبوده و ملاحظه کنند که خلاصی از چنگ شهوات و ملکات خبیثه، بدون تحمل آن میسر نگردد و پستی مأکولات و ماده آنها را به نظر درآورند و ببینند که آیا شرکت و مشابهت با ملائکه سماوات بهتر است یا مشارکت با بهائم و حیوانات؟ زیرا که پرخوردن شیوه چهارپایان است، که به غیر از شکم، چیزی ندانند.
ابواسحاق ابراهیم بن عیسی زاهد اصفهانی ، از عرفاء و متصوّفه قرن سوم هجری در اصفهان است.
هی الاراکة و الطرفاء و البان مخبرات بان القوم قد بانوا
اعواده طوبی و مجلس مجده جنات عدن موعد العرفاء