معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 310
- سردها
- سردوان
- سردیگ
- سررود
- اطافه
- اطرق
- شمیط
- رزکه
- رزگ
- رسال
- بحز
- بحریت
- بهانه شکن
- بهانه فروش
- بهانه نهادن
- بحرم
- بهانه گیری
- بحر نورد
- بحارم
- بحاح
- بجید
- بهتان گفتن
- بجگان
- توسل ساختن
- فیلیپی
- فیلیوس
- فیلگاه
- فیلکس
- فیلق
- فیلستان
- فیلس
- فیلادلف
- لیث صفار
- لیثی
- دو اسب
- بزم ارای
- ابزین
- ابس
- بزم اراستن
- ابسالان
- ابستن شدن
- بزرگوار کردن
- بی نوری
- بزرگ گشتن
- ابستنی
- ابسنگ
- ابسکون
- مظلمه کار
- مس پالای
- مس کلان
- حاجی خرابه
- حاجی داود
- حاجی زینل عطار
- حاجی سعید کمانگر
- بالیز
- حاجی سمرقندی
- حاجی عبدالعظیم
- حاجی علی قلی خا
- حاجی قلعه سی
- بوابی
- بواجبی
- بواری
- بوالبشر
- بوالخلاف
- مسارح
- مساد
- گرده جا
- دستاش
- خوردنی پز
- خورده برده
- مزوار
- خورده بینی
- مزمنه
- مزمزان
- خورده پز
- مزلج
- خورده چشمه
- مزاح گو
- اورخون
- اوردو
- اورستد
- اورسی
- اورفه
- ناموس ده
- بی طراوت
- باغ عبدشاه
- باغ سالار
- عهد شکن
- ملحونات
- باعذرا
- باطون
- برزافره
- باطنیون
- باشنگ
- باشترک
- چهار تکبیر زدن
- خوزده
- خورگاه
- خورچه
- خوره زردی
- سیچل
- خورمک
- خوردستان
- خورد کردن
- اوریون
- خواجه نظام الملک
- سطبر
- سست کوش
- سست پیوند
- سست پی
- سست نهاد
- بری بری
- سست نظم
- سست مهار
- خواجه ها
- خوار تر
- سست عهد
- نقاب کشیدن
- نقاب خضرا
- نقاب بستن
- نقاب برداشتن
- نفیر زن
- دسته جات
- خواران
- قاروت
- قاریه
- قاسم امام
- قاسم تبریزی
- قاسم کنون
- قاسمی گنابادی
- قاسنی
- قاصب
- بر صحرا افکندن
- عرضه گاه
- خرمست
- مهاجران خاک
- چشم باطل ساختن
- چشم اور
- اعربه
- ابر کش
- مریض دار
- سیب و تیب
- شکرانلو
- سیروانی
- بخود افتادن
- بخود امدن
- سیرداغ
- مرده گوش
- مرز بستن
- بناگوش کردن
- بنات گردون
- بنات نعش کبری
- بنات نعش صغری
- بنات دم
- بی صاحب
- مرصع کار
- زراتشت بهرام
- ذات السلسل
- زر بیاو
- زر اکنده
- فقیه محله
- قرالر لطف ا
- فخرود
- مهدی اباد
- جیزان
- شمسان
- فیل فکن
- مهدی خان
- ساق چنار
- جوقه جوقه
- چهاز شک
- چهار پهلو گفتن
- چهار نعل رفتن
- چهار طوفان
- چهار تنگ
- چهار تار
- چهار برجک سیستا
- گوره قلعه
- شه دانه
- جهانجوی
- شه دین
- شه شرق
- بم بویان
- شه شه
- بله سور بزرگ
- بله بله چی
- شه موبد
- شه نشان
- ابن ظفر
- شه نیمروز
- ابن طرخان
- شه پرور
- ابن طاهر
- شه پیاده
- ابن طالوت
- ابن صیرفی
- ابن صفار
- ابن صبح
- دائوا
- خروش نمودن