سست عهد. [ س ُ ع َ] ( ص مرکب ) بی وفا. که زود پیمان بگسلد : سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد سست عهدان ارادت بملامت برمند.سعدی.قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را.سعدی.
معنی کلمه سست عهد در فرهنگ فارسی
بی وفا . که زود پیمان بگسلد
جملاتی از کاربرد کلمه سست عهد
کو نه مهدی به سست عهدی شد او بدین و به داد مَهدی شد
ز سست عهدی بیجا جهان کون و فساد بود همیشه به طغیان و ابتلا معتاد
هر یک از بالا بلای مرد وزن سست عهد وسخت دل پیمان شکن
کای گروه سست عهد بیوفا از خدا شرمی ز پیغمبر حیا
به ترک عشق خرد جهد می کند اما به جهد او نشود سست عهد محکم عشق
توعجب سست عهد وسخت دلی گاه دلبند وگاه دل گسلی
کای سست عهد ماه ستمکار کند مهر وی سخت خشم یار دلازار تند خوی
آنهايى كه شب عاشورا مولاى ما را ترك كردند، مردمانى بودند دنياپرست ، سست عهد،ضعيف الايمان يا فاقد الايمان و لذا حضرت سكينه مى فرمايد چون پدرم را تنهاگذاشته و ده نفر و بيست نفر مى رفتند و باقى نماند مگر هفتاد و يك نفر.
آنها هستند كه از عهده اين آزمايشهاى سخت به خوبى بر مى آيند و بشارت پيروزى متعلقبه آنها است ، اما سست عهدان بى استقامت از بوته اين آزمايشها سيه روى در مى آيند.
دیدم بسی جفا پس از اندیشۀ وفا با سست عهدی تو چه سخت است کار عمر
مندیش که سست عهد و بدپیمانم وز دوستیت فرار گیرد جانم
طالوت متوجه شد كه لشكر او از اكثريتى بى اراده و سست عهد و اقليتى از افراد باايمان تشكيل شده است از اين رو اكثريت بى انضباط و نافرمان را رها كرد و با همان جمعقليل با ايمان از شهر بيرون آمد و به سوى ميدان جهاد پيش رفت .
هیچ به مهر تو سست عهد نبودم چرخ چرا برگماشت عهد چنین را؟