ابن طالوت

معنی کلمه ابن طالوت در لغت نامه دهخدا

ابن طالوت. [ اِ ن ُ ] ( اِخ ) یکی از رؤسای متکلمین زندقه ( مانویّه ) که به اسلام تظاهر میکرده. ( ابن الندیم ).

معنی کلمه ابن طالوت در فرهنگ فارسی

یکی از روسای متکلمین زندقد که باسلام تظاهر میکرده

جملاتی از کاربرد کلمه ابن طالوت

چند نفر از ماديون كه منكر خدا بودند، مانند: اين ابى العوجاء، ابن طالوت ، ابن اعمى ،ابن مقفع با چند تن ديگر به مسجدالحرام آمدند، و جلسه خصوصى داشتند، اين گروه به(ابن ابى العوجاء گفتند: (آيا مى توانى با غلط اندازى ، اين مرد (اشاره به امام صادق) را كه در آنجا نشسته محكوم كنى ؟ و با طرح سؤال پيچيده اى ، كارى كنى كه از پاسخ به آن درمانده گردد و نزد آنانكه در حضورش هستند سرافكنده و رسوا شود، زيرا تو خود مى بينى كه مردم دلباخته او شده اند و اوبه عنوان علامه زمان ، معروف گشته است ).