چهاز شک

معنی کلمه چهاز شک در لغت نامه دهخدا

چهازشک. [ چ ِ زِ ] ( اِخ ) دیهی است متصل به فرخار ( فرخاردیس ) که اکنون جزء نیشابور است و آن را چِزک میگویند. ( از تعلیقات مرحوم بهمنیار بر تاریخ بیهق ).

معنی کلمه چهاز شک در فرهنگ فارسی

دیهی است متصل بفرخار که اکنون جزئ نیشابور است و آنرا چرک میگویند .

جملاتی از کاربرد کلمه چهاز شک

طبق اين نظريه ، تاريخ را يعنى تحولات و تطورات تاريخ را چه از نظر علمى و چهاز نظر سياسى يا اقتصادى يا فنى يا اخلاقى ، نوابغ به وجود مى آورند.
و اما معجونيكه ذكر كردى : من از آن قبيل نيستم كه طعام بسيار خورم و بآن لذت گيرم ، چهاز آن ناخوشتر كه هر لحظه بجائى بايد رفت (مستراح ) كه در او ناديدنى بايد ديد وناشنيدنى بايد شنيد و نابوييدنى بايد بوييد.
روايت ابوهريره نسبت به روايت ابوبكر، در تاييد سياست حكومت ابوبكر، همچون كاسهداغتر از آش است ! چرا كه ابوبكر گفته بود: (از پيامبران ارث برده نمى شود. هر چهاز ايشان باز ماند صدقه است ) ليكن ابوهريره گفت : پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود: (از من حتى يك دينار ارث برده نمى شود. هر چه بماند پس از نفقه زنانم ومصرف كارمندانم ، صدقه است .) و با تخصيص حكم در پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله و تعيين اندازه يك دينار، كار را محكمتر كرد. و نيز با تعيين مصرف آن در (نفقه زنانو مزد كارمندان ) اضافه بر محروم كردن دختر پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده ازآن را براى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و كارمندان حكومت - به عنوان كارمندانپيامبر صلى الله عليه و آله - صحيح جلوه داد.
مساءله 9 - جائى كه محفظه نيست اگر كسى مالى را از آنجا بدزدددستش قطع نمى شود، مثل دزدى از كاروانسرها و حمامها و خانه هائى كه درب آنها براىعموم باز است نظير مساجد و حسينيه ها و مدارس و مشاهده مشرفه ، و يا براى طائفه خاصىهميشه باز است نظير موسسات صنعتى و غيره ، و آيا صرف اينكه مالكمال خود را زير نظر دارد و مراقبت مى كند مثلا حيوانات خود را در صحرا مى چراند محفظهشمرده مى شود و اگر كسى يكى از همان حيوانات را بدزددد دستش قطع مى شود يا نه ؟و صرف چرانيدن و مراقبت محفظه بحساب نمى آيد؟ اقوى آنست كه محفظه نيست ، و آياكسى كه پرده كعبه را بدزدد دستش قطع مى شود يا نه ؟ بعضى گفته اند قطع مىشود ولى اقوى آنست كه قطع نمى شود، و همچنين دست سارقى كه در مشاهده مشرفه چهاز حرم مطهر و چه از رواق آن و چه از صحنش ‍ دزدى كند قطع نمى شود.

اين آيه بار ديگر تاكيد مى كند كه اصول دعوت همه پيامبران الهى يكى است ، اگر چهاز نظر ويژگيها و خصوصيات ، به تناسب نيازمنديهاى مختلف هر زمان تفاوتهاى قابل ملاحظه اى داشته اند، و آئينهاى بعدى كاملتر از آئينهاى قبلى بوده اند كلاسهاى علمى و تربيتى ، تا به آخرين آنها كه برنامه نهائى است ، يعنى اسلام ، رسيده است .

و عيب بزرگى كه مى توان از جامعه مسلمين گرفت اين است كه براى اثبات هر حكمى مىگويند: آيا در قرآن هست يا نه ؟ در صورتى كه ما بسيارى از احكام را از احاديث به دستمى آوريم و پيامبر بزرگ اسلام طبق نقل شيعه و سنى عترت را هم در كنار قرآن قرار دادهكه از نظر مدرك فقهى با هم تقاوت ندارند، يعنى حكم خدا چه از قرآن استفاده شود و چهاز راه روايات و لسان عترت ، حجت است و خوشبختانه موضوع حرمت تراشيدن ريش بعد ازاستفاده حكم آن از سيره متدينين و علماء و انبياء و ائمه هدى (ع ) بلكه از سيره عقلاء ودانشمندان اسلامى و غير اسلامى از قرآن و روايات هم استفاده مى شود هر چند جاى بحث آندر كتب فقهى است .
و بنابراين مراد از (تفوق ) هم تفوق در قدرت مادى و سلطنت و سيطره نيست ، بلكهتفوق در حجت و منطق است ، پس حاصل معناى جمله چنين است : پيروان تو چه از نصارا و چهاز مسلمانان به زودى حجتشان بر حجت كافران يهودى تو تفوق پيدا مى كند و اين تفوقتا روز قيامت ادامه دارد، اين آن معنائى است كه بعضى از مفسرين براى آيه كرده اند.

معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايى كه به دست پيامبران الهى واقع شده اند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفته اند. سنت الهى ، بر اين جارى است كه حتمابايد معجزه در مسير اقامه برهان و تاييد حق باشد و اين ، در هر زمان و به دست هرفردى باشد فرق نمى كند، چه از ناحيه فردى كه نماينده حق است صورت گيرد و چهاز جانب فردى كه طرفدار باطل ، بدين معنى كه به دست نماينده باطل ، معجزه اى رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويى را آشكار سازد. بر اساس ‍ اين تحقق هر امرى و هر حادثه اى ، به صورت غير عادى ، تنها وقتى معجزه است كه در مسيراقامه دليل براى حق و تاءييد آن باشد. البته اين كه معجزه اى به دست نمايندهباطل ، اتفاق افتد، بسيار كم است ، ولى در هر صورت اگر در مسير حق و براى تقويت  آن باشد، مانعى ندارد.

در اينجا بايد بگويم كه هر كس خدا را بشناسد و او را بزرگ بدارد، عاشق خدا مى شودو هر كس به او عشق بورزد، به هر آنچه از جانب خدا باشد، راضى و خشنود است و هر چهاز جانب پروردگارش بر او وارد شود، دچار تزلزل و غم و اندوه نمى شود، بلكه به هنگام سخت ترين مصيبت ها و گرفتارى ها آرامشو اطمينان خاطر و رضايتمندى اش بيشتر مى شود و مصداق اين قضيه عملا در حسين عليه السلام ظهور پيدا كرد.

از آنان مباش كه در باره دنيا سخن زاهدانه مى گويند و در آن مشتاقانه مى كوشند. هر چهاز دنيا به آنان عطا شود، سير نگردند و اگر منع شوند، قانع نباشند.
اگر چه شد دل واله براه زیر و زبر چهاز نوش یکی دید جانم از آزار