بخود امدن

معنی کلمه بخود امدن در لغت نامه دهخدا

( بخود آمدن ) بخود آمدن. [ ب ِ خوَدْ / خُدْ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بهوش آمدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بحال آمدن از حمله های غشی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بخود امدن در فرهنگ فارسی

( بخود آمدن ) بهوش آمدن بحال آمدن از حمله های غشی .

جملاتی از کاربرد کلمه بخود امدن

حضرت ختمى مرتبت عليه السلام فرمود: ان لله ملكاينزل فى كل ليله فينادى يا ابناى العشرين جدوا و اجتهدوا .(110)  فرشته اىبه امر الهى هر شب نزول مى نمايد و به جوانان بيست ساله ندا مى دهد اى جوانان كوشش و جديت كنيد، و براى نيل به كمال و عادت خويش مجاهده نمائيد. دوران شباب ، دوران مؤاخذه و مسئوليت است ، دوران بيدارى و بخود آمدن است ، اوقاتى است كه از تمام ارزشها برتر و گرامى تر و محبوبتر است . از اين فراغت مى توان مهم دنيا و آخرت را كفايت كرد.