معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 309
- اموده
- سوگاه
- امور کلیه
- پای کسی را به
- پای پیچ
- سپیددم
- امهات علوی
- سپیدرخ
- سک زدن
- سکاری
- شکر پاش
- تنگ شکر
- بازکه
- سکانه
- برهم درهم
- بروات بالا
- بروات میان
- ژوپین کش
- ژی تمیر
- ژی ژیس
- کا شکن
- کا کیره
- کائن و من کان
- نیان
- ساخت و پاخت
- نیفتادن
- نیل داغ
- نیل رنگ
- نیم خام
- ساختمان قنبری
- نیم خند
- نیم خنده
- نیم ره
- سرای جزا
- سرای درم
- سرای کهن
- سرایداری
- سرباری
- سرباز زدن
- پیغام بردن
- سرباغ
- پیغام دادن
- سربرج
- پیغام دار
- دستور گرفتن
- پیغام داشتن
- دستورات
- نکو دار
- دستکرد
- دستکی
- نکو طلعت
- دستگردمار
- دستگه
- دستگک
- راست شمردن
- پیچ بر پیچ
- راست قسم
- پیچ خوردن
- راست قلم
- راست ماهور
- پیچ دادن
- پیچ دار
- پیچ زدن
- پیچ مهره
- پیوه ژن
- راست پا امدن
- پیچ اندر پیچ
- راست پی کوچک
- راست پیشه
- مخبت
- اهای
- مخبوء
- اهتمام کردن
- اهخته
- مختلعه
- الاطاق
- الاغ دادن
- الاغ دار
- شیرین صفت
- شیرین صنم
- شیرین عبارت
- شیرین لب
- شیرین منش
- مخصر
- شیرین نفس
- مخط
- شیرین کردن
- شیرین کلامی
- حاضر و اماده
- حاضر و غایب کرد
- حاضری سیب
- مخلصون
- حاطه ا
- حاف و راف
- حاطهم ا
- حافظ امیر
- بنی زیاد
- بنی سام
- ریسانی
- فاضل قاضی
- ریسمان باف
- ریش بلند
- فاضل همدان
- ریش تراشی
- خشت و گل
- خشت پسین
- خشتامن
- خشتک شلوار
- خشخاشی
- نسبت پذیر
- خشتیانک
- خشک بند
- خشمگنی
- خشم خود را فرو
- ریش سفیدی
- ریشخوار
- عرق الود
- عرق اور
- ریشلیو
- عرق خانه
- عرق زدن
- عرق پوش
- پیمبر زاده
- پیمبر صفت
- پینه بستن
- پنبه وز
- پینه زدن
- پنبه پا ی
- پینکی زن
- شرم جای
- پنج بوده
- شرم داشتن
- شرمناکی
- شرمنده شدن
- پنجاه تیر
- شرن
- شرهان
- پنجه افشردن
- شروانیان
- پنجه باز
- مابازاء
- مائلات
- شعر خواندن
- شعر فهم
- شعر گفتن
- شعرای عبور
- شعرای یمانی
- واقع گردیدن
- واقعه دیده
- واقعه طلب
- دیلم بالا
- دیلمان خاصه
- دیلمان دره
- واقف شده امدن
- دیم دیم
- دیمه سرخ
- دیمه میل بالا
- واقف گشتن
- دیمی حرف زدن
- والان بزرگ
- بهمن گیر
- بهمی
- بهنام سوخته
- بو زدن
- عتیبه
- بوئین
- عتیل
- عتش
- عتوم
- عتک
- الغرف
- الغش
- عثمان اولن
- الفاوت
- غلیان کش
- غم اباد
- وجد کردن
- غم اشام
- غم اشیان
- غماز شدن
- غمزه بازی
- غمگین داشتن
- وجه اباد
- غمگین گشتن
- غمی شدن
- مست کار
- مست کاره
- ابن بکر شیرازی
- تالمن
- تالن
- تالوفیت
- تالکا
- تام تام
- تاماریس
- تاماولیپاس
- سردری
- سردزک
- سردستار
- سردسیری
- سردن