سست پی. [ س ُ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه آهسته راه میرود و کندرو و تنبل. ( ناظم الاطباء ) : سپه ماند از بردع و اردبیل وز ارمینه سست پی یک دو خیل.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2708 ). || پست نژاد. پست تبار : من از تخمه بهمن و پشت کی چرا ترسم از رومی سست پی.نظامی.
معنی کلمه سست پی در فرهنگ فارسی
آنکه آهسته راه میرود و کندرو و تنبل . یا پست نژاد . پست تبار .
جملاتی از کاربرد کلمه سست پی
مکن اعتمادی بگردون که باید فراری از این گنبد سست پی شد
گشت عاشق بر زنم این سست پی در فعالش بیخبر بودم ز وی
خانهٔ چشم مرا بدنام ویرانی مباش کاین بنای سست پی در راه سیلاب خود است
آسمان سست پی مرد شکوه عشق نیست رخش می باید که رستم را به میدان آورد
از این سختی سرای سست پی رست به طرف جشن جای جاودان شد
احداث کرده جذبه راه دیار شوق در مرکبان سست پی من تک غزال
ای ز سپهر سخت کی تشنه ی دشت ابتلا وی ز زمین سست پی غرقه ی قلزم فنا
چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن این بنای سست پی را آهنین بنیاد کن
سست پی و بی وفاست، تکیه به دولت مکن گر به فلک سر کشد، رفعت و بنیان او