بهانه نهادن

معنی کلمه بهانه نهادن در لغت نامه دهخدا

بهانه نهادن. [ ب َ ن َ / ن ِ، ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) عذر بیجا آوردن :
خواب خویش اندر غم او چشم روشن بین من
دوش گم کردو بهانه بر دل مسکین نهاد.میرمعزی ( از آنندراج ).گوش بر نغمه ترانه نهند
دیدن باغ را بهانه نهند.نظامی ( از آنندراج ).

معنی کلمه بهانه نهادن در فرهنگ فارسی

عذر بیجا آوردن

جملاتی از کاربرد کلمه بهانه نهادن

مفسرين در معنا و تفسير آيه وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه با سياق آنطور كه بايدسازگار نيست ، مثلا گفته اند: معنايش اين است كه آنچه مى دهى به اين منظور مده كهبيشتر از آن را به تو بدهند. و يا گفته اند: نعمت نبوت و قرآنى را كه خدا به تو دادهبر مردم منت مگذار، تا با منت نهادن اجر بيشترى از آنان بگيرى . و يا گفته اند: ابلاغرسالت را بر امت خود منت منه . و يا گفته اند: بهخيال اينكه طاعاتت بسيار است و به اين بهانه ، در انجام وظيفه سست مشو. و يا گفته اند:وقتى به مردم چيزى عطا مى كنى نه بر آنان منت بگذار و نه عطيه خود را بسيار بدان .و يا گفته اند: وقتى عطايى مى كنى به خاطر پروردگارت بكن ، و صبر كن تا پاداشدهنده ات او باشد. و يا گفته اند: اين آيه از ربا خوارى نهى كرده ، مى فرمايد: اگر بهكسى قرضى مى دهى براى اين مده كه بيشتر از آن را مطالبه كنى .