معنی کلمه بخود افتادن در لغت نامه دهخدا
تا خط ز رخش سر زده با من سخنش نیست
چندان بخود افتاد که پروای منش نیست.نقی کمره ای ( از آنندراج ).
تا مدتى زيادى از طريق اشغال مستقيم ، نيازهاى كشورهاى صنعتى بر آورده مى شد اماپس از قيام ملت ها عليه استعمار، ادامه اين روند براى استعمارگران بسيار گران تمام شد و علاوه بر به خطر افتادن نيروهاى اشغالگر و بالا رفتن هزينه ادامه اشغال ، بحران داخلى نيز مجددا عود كرد و صنايع و كارخانجات را در ورطه سقوط قرارداد، بازارهاى مصرف يكى پس از ديگرى درحال سقوط بود و مواد اوليه تامين نمى شد. وجود كارمندان و متخصصان خارجى دركشورهاى استقلال يافته پذيرفته نمى شد و آنها ناچار به عقب نشينى به كشور خودبودند كه خود بخود به مساله بيكارى و عدم اشتغال دامن مى زد.