بزرگوار کردن

معنی کلمه بزرگوار کردن در لغت نامه دهخدا

بزرگوار کردن. [ ب ُ زُرْگ ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تشریف. ( تاج المصادر بیهقی ). تبارک. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). به بزرگی رسانیدن. رجوع به بزرگ و بزرگوار شود.

معنی کلمه بزرگوار کردن در فرهنگ فارسی

تشریف تبارک .

جملاتی از کاربرد کلمه بزرگوار کردن

لهمُ الْبُشْری‌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ایشان را بشارت است درین جهان و در آن جهان تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ‌ بدل کردن نیست سخنان خدای را و وعدهای او رالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌ (۶۴) آنست پیروزی بزرگوار.
"همه ی شیعیان سزاوار مرگ هستند. ما پاکستان را از شر افراد نجس پاک خواهیم کرد. پاکستان به معنای "سرزمین پاکان" است و شیعیان حق زندگی در این کشور را ندارند. ما حکم و امضاهای علمای بزرگوار را داریم، که شیعه را کافر اعلام می کنند. همانطور که همرزمان ما، جهاد موفقیت آمیز علیه شیعیان هزاره در افغانستان را راه انداخته اند، ماموریت ما در پاکستان نیز پاک کردن این فرقه نجس و پیروان آن از هر شهر، روستا و جای جای پاکستان است.
اما حصول برکت آنست که رب العالمین نام خود را مبارک گفت: تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ با برکت است نام خداوند بزرگوار و بزرگواری کردن، هر کاری که در مبدأ و مقطع وی نام خدای رود با برکت و پر خیر بود.