بناگوش کردن

معنی کلمه بناگوش کردن در لغت نامه دهخدا

بناگوش کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آنست که چون طفل متولد شود، ماماچه که آن را بتازی قابله گویند، انگشت در دهان طفل کرده و کامش برمیدارد. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). سق یا کام کودک برداشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بردن ماماچه انگشت را در دهان کودک نوزاد و کام او را برداشتن. ( ناظم الاطباء ) :
مادر ملک ز پستان شرف شیر دهد
هر کرا دایه لطف تو بناگوش کند.سیف اسفرنگی ( از انجمن آرا ).|| کنایه از طاعت و انقیاد کردن هم هست. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( حجت ساطع از آنندراج ).

معنی کلمه بناگوش کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بردن قابله انگشت خود را در دهن کودک نوزاد و کام او را بر داشتن . ۲ - انقیاد کردن اطاعت کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه بناگوش کردن

ادا به صبح بناگوش می توان کردن صبوحیی که در ایام گل قضا گردد
منابع فارسی و عربی دورهٔ اسلامی، آگاهی بیش‌تری از داستان تیراندازی آرش به دست می‌دهند، اما در جزئیات ماجرا اختلاف‌های بسیاری بین آن‌ها دیده می‌شود. به گزارش این منابع، افراسیاب تورانی به ایران تاخت و مدت دوازده سال منوچهر پیشدادی را در طبرستان در حصار گرفت و سرانجام کار به صلح مقرر شد، بر این قرار که افراسیاب به اندازهٔ یک پرتاب تیر از خاک ایران را به منوچهر بازگرداند. به گزارش ابوریحان بیرونی فرشتهٔ اسفندارمَذ به منوچهر فرمان داد تا تیر و کمانی، با همان اوصافی که در اوستا آمده‌است، بسازد. در گزارش ثعالبی از این فرشته سخنی نرفته، ولی آمده‌است که منوچهر خود فرمان داد تا چوب و پر و آهن پیکان این تیر هر یک از جنگل و عقاب و معدن خاصی فراهم شود و «آرش که اندر همهٔ روی زمین از او تیراندازتر نبود» (بلعمی، ص ۳۴۸) این تیر را پرتاب کند. به گزارش ابوریحان بیرونی آرش برهنه شد و تن خود را به پادشاه و مردم نشان داد و گفت: «ببینید که من تن‌درستم، اما می‌دانم که با رها کردن این تیر از کمان، همهٔ نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد رفت. پس با نیرویی خداداد کمان را تا بناگوش کشید و تیر از شست رها کرد و خود بی‌جان بر زمین افتاد».