فیلق

معنی کلمه فیلق در لغت نامه دهخدا

فیلق. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) بلا و سختی. || لشکر. ج ، فیالق. ( از منتهی الارب ). به لغت رومی لشکر و سپاه باشد. ( برهان ). || ( ص ) مرد بزرگ جثه. ( منتهی الارب ).
فیلق. [ ل َ ] ( معرب ، اِ ) پیله. ( فرهنگ فارسی معین ). پیله. دودالقز. بادامه. ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه فیلق در فرهنگ فارسی

پیله . بادامه

جملاتی از کاربرد کلمه فیلق

ماننده حاتم است مجلس را ماننده رستم است فیلق را
جیش‌الفتح با الگوگیری از جبهه جنوبی ارتش آزاد تشکیل شده بود که توانست با متحد کردن ۵۸ گروه مختلف مرتبط با ارتش آزاد سوریه به سازمان‌یافته‌ترین نیروی اپوزیسیون تبدیل شود. جندالاقصی و فیلق الشام که در ۲۴ مارس ۲۰۱۵ در تشکیل این ائتلاف نقش داشتند، به تدریج از این ائتلاف خارج شدند.