ابن طاهر

معنی کلمه ابن طاهر در لغت نامه دهخدا

ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) رجوع به ابومنصور بغدادی شود.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) ابوالعباس محمدبن عبداﷲ خراسانی. ادیب معروف. از دست متوکل خلیفه حکومت بغداد داشت و بزمان معتز بر منزلت و مکانت او بیفزود. اورا اشعار لطیفه است ، از جمله در توصیف ترنج گوید:
جسم لطیف قمیصه ذَهب
رکب ٌ فیه بدیع ترکیب
فیه لمن شمّه و ابصره
لون محب و ریح محبوب.
وفات او به سال 253 هَ.ق. بوده است.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) ابوعبدالرحمن محمد رئیس. از ادبای اندلس. و او را رسائل و آثاری است مسجع و بلیغ. بتهمت رفض روزگاری دراز محبوس بود و سپس بمیانجی گری ابوبکر وزیر خلاص یافت و در بلنسیه اقامت گزید و آنگاه که این شهر بدست ترسایان افتاد اسیر گشت و پس از مدتی رها شد و در 507 هَ.ق. وفات کرد.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) رجوع به عبداﷲبن طاهر خزاعی شود.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) یکی از رؤسای باطنیه حلب. در 509 هَ.ق. الب ارسلان او را دستگیر کرده و بکشت.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] ( از ع ، اِ مرکب ) ابن طایِر. در بعض لغت نامه ها این دو کلمه را به معنی کبک یا تیهو و دُرّاج گفته اند، و ظاهراً ابن طاهر و ابن طایر مصحف ابن طامر و کبک مصحف کیک باشد و تیهو و شراج تفسیری است مصنوع کاتب که از این دو تصحیف ناشی شده است. رجوع به ابن طامر شود.

معنی کلمه ابن طاهر در فرهنگ فارسی

یکی از روسای باطنیه حلب

جملاتی از کاربرد کلمه ابن طاهر

ابوالفضل محمّد در ايام مستعين در كوفه خروج كرد و ابن طاهر او را به توليت كوفه فريب داد تا او را ماءخوذ داشت و به جانب سُرّمَن رَاى كوچ داد و در محبس افكند و او در حبس وفات نمود و اولاد او زياد شدند و در بغداد امامت كردند. و امّا ابوالحسن محمّد او راابوقيراط مى گفتند و او را نيز فرزندان بسيار شد و از احفاد اوست : ابوالحسن محمّد بن جعفر نقيب طالبييّن در بغداد مُلَقّب به ابوقيراط. و ابواحمد و ابوجعفر و ابوالعبّاس بلاعقب بودند و ابوعلى و ابوالحسين صاحب فرزندان بودند.

حملات اهل حدیث به نظّام با ابن قتیبه در کتاب تأوبل مختلف الحدیث آغاز می‌شود. او نظآم را فریب‌کار، پلید و دائم‌الخمر می‌خواند. سپس دو سده پس از درگذشت نظّام، محدث متعصّب عبدالقاهر بغدادی (۴۲۹هـ)، معروف به ابن طاهر بغدادی، تهمت‌هایی بی‌سابقه به نظّام منسوب و او را تکفیر و تفسیق کرد. او می‌نویسد: «نظّام به عمر فاروق طعن می‌زد... و می‌گفت که عمر به فاطمه لگد زد.»[یادداشت ۲] هیچ محدثی پیش از عبدالقاهر بغدادی چنین چیزی را نقل نکرده‌اند و چنین نسبت‌هایی با ویژگی‌های نظّام که بی‌اعتنا به نقل روایت و حدیث بوده جور درنمی‌آید. تهمت‌های عبدالقاهر بغدادی درالفرق بین الفرق به جایی می‌رسد که نظّام را از منکران نبوت و براهمی معرفی کرده است، لکن می‌گوید که او از ترس شمشیر، این عقیده را علنی نکرده است! با این حال کسانی از اهل حدیث، مانند ذهبی، کتابی را با نام «النبوة» به نظّام منسوب کرده‌اند.