گرده جا

معنی کلمه گرده جا در لغت نامه دهخدا

گرده جا. [ گ ِ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) ساحتی مدور. فضایی کوچک تر از میدان. جای گرد.

معنی کلمه گرده جا در فرهنگ فارسی

( اسم ) فضایی مدور کوچکتر از میدان .

جملاتی از کاربرد کلمه گرده جا

شمس روز منبر اهل هنر گرده از حادثات چون شب تار
چوب گردو را می‌توانیم به صورت گرده یا به صورت الوار تهیه نماییم. بهتر است از چوب‌های قطور و سالخورده که رنگ چوب از تیرگی زیادی برخوردار است استفاده نماییم.

گرده نانى كه در گوشه اى بخورى ، و كفى آب سرد كه از نهرى بنوشى ، اتاقكى تنگ كه در آن با خويش خلوت كنى و مسجدى دور از مردم كه در آن ، كتاب خدا را بخوانى ،بهتر از آنست كه در قصرى بلند، تاج بر سر نهى

به قدر کرم گردهی نان دو نان که گوید که این آس نه در تمامت
تپه گردقاچه مربوط به هزاره اول قبل از میلاد - سدهٔ ۸–۶ ه.ق است و در شهرستان ارومیه، بخش سیلوانه، دهستان ترگور، ۸۰۰ متری ابتدای روستای گرده بلاج واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۳۵۳۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
منصور عباسى ، سپاهيان خويش را گفت : راست گفته است ، آن خود گفته است سگ خويش راگرسنه بدار! تا از پيت آيد. و آنان گفتند: آرى ! و چه بسا كه ديگرى گرده نانى بهوى نمايد و از پى او برود و ترا رها كند.
شادی اندر گرده و غم در جگر عقل چون شمعی درون مغز سر
آن ترک که گرده نام دارد حسن و شرفی تمام دارد
اين خبر به پادشاه رسيد، بفرمود تا هر دو دست آن زن ببريدند. زن بيچاره درمانده شده، روزگارى بر اين برآمد. روزى آن زن كودكى را در آغوش گرفته به صحرا بيرونشد. به كنار آبى رسيد، خواست كه آب بياشامد، دهن بر آب نهاد. كودكش در آب افتاد وغرق شد. زن فرياد و واويلاه برآورد. نگاه كرد، دو شخص را ديد كه پيدا شدند و درميان آب رفتند و كودك وى را بيرون آوردند و گفتند: دستهاى ترا چه رسيده است ؟ زنحال و قصه باز گفت . گفتند: دستها در آستين كش . چون دست در آستين كشيد. دعا كردند وگفتند: دستها بيرون آر. بيرون آورد. هر دو دست وى درست شده بود. چنانكه دراول بود. گفتند: ما را مى شناسى ؟ گفت : نه . گفتند: ما آن دو گرده نانيم كه به درويشدادى كه به سبب آن دستهايت بريدند. به وقت درماندگى ات بيامديم و كودكت را از هلاكتبرهانيديم و دست تو را با جاى آورديم . من كان لله كان الله له (651)
گرده منطبق با توصیف ژاله‌پوش‌ریزه باستانی (D. senonicus) در سازندهای شبه‌جزیره عربستان یافت شده‌است که قدمت آنها به اوایل کرتاسه میانی تا اواخر کرتاسه پسین می‌رسد، و پیشنهاد شده است که این گونه ممکن است نشان‌دهنده یک آرایه اولیه نخلیان باشد.

دو نفر مرد در مسافرت ، با هم رفيق شدند، هنگام غذا در محلى نشستند تا غذا بخورند،يكى از آنان پنج گرده نان از سفره خود بيرون آورد و ديگرى سه گرده نان ، در آن هنگام مردى از آنجا عبور مى كرد او را دعوت به خوردن غذا كردند، او نيز كنار سفره آناننشست و از آن غذا خوردند، مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ، هشت درهم به آنان داد و گفت : اين هشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت ، آن دونفر در تقسيم پول نزاع كردند، صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهم مال من است و نصف آن مال تو. ولى صاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آنمال من است و سه درهم آن مال تو است . آنان نزاع و كشمكش ‍ خود را نزد على (عليه السلام) آوردند و داورى را به او واگذار نمودند. على (عليه السلام ) به آنان فرمود:((نزاع وكشمكش در اينگونه امور، از فرومايگى و پستى است ، صلح و سازش بهتر است ، برويد سازش كنيد)).

یکی بر می گرده می گه: یعنی می گی که تمام پیرمردهای شهرمونو متر بزنیم و میانگین‌شو تقدیم کنیم؟!
نحن نرزق را چو ما مهمان شویم مهر گردون گرده در خوان ماست
گردنش را پالهنگ پالهنگ گرده اش وقف درفش عار و ننگ

بایزید که بشنود گفت: اینت صعب کافری! اینت صعب مشرکی که اوست. اگر بایزید کلاغی بودی، به شهر‌ِ آن مشرک نپریدی. چون بازگردی بگو او را که نگر خدای را به دو گرده نان نه آزمایی. چون گرسنه گردی دو گرده از جنسی از آن خویش بخواه، و بارنامه توکل به یکسو نه تا آن شهر و ولایت از شومی معاملت تو به زمین فرو نشود.

سندرم حساسیت اورال در هر زمان از سال ممکن است اتفاق بیفتداما در فصل گرده‌افشانی رایج‌تر است. افرادی که این حساسیت را دارند معمولاً کمی بعد از خوردن غذا بدنشان علائم حساسیت را آشکار می‌کند.
آگاه باد دشمن من زان که من هنوز دم‌سخت و سرخ‌روی و قوی‌ناک گرده‌ام
پس فرمود: پيغمبرى بود پيش از شما كه او رادانيال مى گفتند و يك گرده نان داد به كشتيبانى كه او را از نهرى بگذراند، پس كشتيبانگرده نان را انداخت و گفت : من نان تو را چه مى كنم ، اين نان در پيش ما در زير دست وپا ريخته است و پا مال مى شود.
بود عیسی را سه گرده نان مگر خورد یک گرده بدو داد آن دگر
بر خوان امید فلک جامه کبود یک گرده پر نمک چو رویت ننمود