سیروانی

معنی کلمه سیروانی در لغت نامه دهخدا

سیروانی. [ ] ( معرب ، اِ ) ساربان. ( دزی ج 1 ص 713 ).

معنی کلمه سیروانی در فرهنگ فارسی

ساربان

جملاتی از کاربرد کلمه سیروانی

وی علاوه بر جنید و نوری یک چند نیز با ابوعبدالله مغربی همنشین بود. نسبت او را درطریقت به سری‌سقطی رسانده‌اند. دربارهٔ علت تغییر حال و انقلاب باطنی او نوشته‌اند که روزگاری با تلاش تمام در پی بدست آوردن علوم ظاهری بود تا آنکه وقتی در گذرگاهی به سالکی مجذوب برخورد که به او گفت: «تا چند تن و جان خویش در پی تحصیل علوم ظاهری رنجه می‌داری؟ یک چند به اکتساب معارف بکوش و طریق سیر وسلوک بپوی تا به بعضی از مقامات رسی که از حیطهٔ تصویر و تقریر بیرون است». از جملهٔ مریدان وی ابوجعفر خلدی یا جعفر بن محمد خلدی و سیروانی مهین بوده‌اند. خوّاص از جملهٔ مشایخی بود که در مقام توکل سیر و سلوک داشت و در این مقام بادیه‌های گوناگونی را بدون زاد و توشه در نوریده بود، اما هرگز سوزن و نخ و ظرف آب و مقراض را از خود دور نمی‌داشت، زیرا همراه داشتن آنها را لازمهٔ رعایت احکام شریعت از سوی سالک تلقی می‌کرد و با خود داشتن آنها را مغایر با توکل نمی‌دانست.