بحرم

معنی کلمه بحرم در لغت نامه دهخدا

بحرم. [ ب َ رَ ] ( ع ص ) ( غدیر... ) آبگیر بسیارآب. غدیر بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بحرم در فرهنگ فارسی

آبگیر بسیار آب غدیر بسیار آب .

جملاتی از کاربرد کلمه بحرم

پس از انقراض ايشان دولت بخوارزمشاهيه منتقل شد و عدد سلاطين ايشان ده نفر و مدتدولتشان صد و هشت سال و آخر ايشان (جلال الدين ) بود و سبب انقراض ايشان و فنه(تتار) شد كه اورا بكشتند و بقولى هنگاميكه لشكر (تتار) رو بحرم وزنهاى اوبودند از غصه خود را از قلعه افكند و بمرد.
و در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ابراهيم (عليهالسلام ) در باديه شام منزل داشت ، همينكه هاجراسماعيل را بزاد، ساره غمگين گشت ، چون او فرزند نداشت و به همين جهت همواره ابراهيم رادر خصوص هاجر اذيت ميكرد، و غمناكش مى ساخت . ابراهيم نزد خدا شكايت كرد، خداىعزوجل به او وحى فرستاد كه زن بمنزله دنده كج است ، اگر بهمان كجى وى ، بسازى، از او بهره مند مى شوى ، و اگر بخواهى راستش كنى ، او را خواهى شكست ، آنگاهدستورش داد: تا اسماعيل و مادرش را از شام بيرون بياورد، پرسيد: پروردگارا كجاببرم ؟ فرمود: بحرم من ، و امن من ، و اولين بقعه اى كه در زمين خلق كرده ام و آن سرزمينمكه است .
مران ما را بحرمان از در خویش مکن با ما سخن دیگر از این باب
بر لب بحرم دگر جویای آن تا مگر در باز یابم این زمان
سرورم شگفت نیست که آزادم از جهان بحرم عجب مدار که اصلیست گوهرم
بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند چون کوه که هر چه شنیدم صدا کنم
در اين روز، سنه 406، وفات كرد در بغداد سيداجل شريف و عنصر لطيف (محمد بن الحسين ) معروف به (سيد رضى ) ذوالحسبين نقيبعلويه و شريف اشراف بغداد و اين سيد بزرگوار برادر (سيد مرتضى ) است كهوفاتش در روز 25 ربيع الاول ذكر مى شود و آن جناب بعظمت شاءن و علو همت و فصاحتزبان ، معروف است . وفاتش قبل از (سيد مرتضى ) واقع شد و (فخر الملك )وزير (بهاء الدوله بن عضد الدوله ديلمى ) و جميع اعيان و اشراف و قضات بغدادبجنازه او حاضر شدند. (سيد مرتضى ) نتوانست از كثرت جزع و غصه ، جنازه برادررا مشاهده كند، لاجرم در تشييع و دفن او حاضر نشد بلكه در حرم مطهر جدش حضرتموسى كاظم (ع ) رفت و (فخر الملك ) بر جنازه (سيد رضى ) نماز خواند و درخانه خود، سيد سعيد را دفن كردند و آخر روز بود كه (فخر الملك ) بحرم رفت و(سيد مرتضى ) را از حرم بخانه آورد و بعد از چندى جسد شريف (سيد رضى ) رابكربلا حمل كردند و در نزد قبر والدش در جوار امام حسين عليه السلام دفن نمودند.
گویم آنگه که بپرسند از بطون کاشکی بحرم روان بودی درون
من آن گنجم که در باطن هزاران گنج زر دارم من آن بحرم که در دامن به دریاها گهر دارم
غسل کنم ز آب چشم پاک شوم ز آزو خشم چون بحرم نهم قدم تا نکنم طهارتی
در بایدت ار جذب کن که بحرم زر شایدت ار کسب کن که کانم
نیست چیزی جز آنکه از بحرم به گهر موج زد زمین و زمان
گهی ز آب دو دیده مدام در بحرم گهی ز آتش سینه مقیم در نارم