چهار تار

معنی کلمه چهار تار در لغت نامه دهخدا

چهارتار. [ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) که تار چهاردارد. || سازی که چهار تار دارد. طنبوری که دارای چهار سیم است. شوشک. رجوع به چارتار شود.

معنی کلمه چهار تار در فرهنگ فارسی

( اسم ) ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد.
که تار چهار دارد ٠ یا سازی که چهار تار دارد ٠ طنبوری که دارای چهار سیم است ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چهار تار

این صبح همان و آن شب تار همان ما شش در و این چهار دیوار همان
ز گردِ موکب، تابنده، رویِ خسروِ عصر چنانکه در شبِ تاری مه دو پنج و چهار