بحز

معنی کلمه بحز در لغت نامه دهخدا

بحز. [ ب َ ] ( ع مص ) راندن. به مشت زدن و دفع کردن به درشتی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بحز در فرهنگ فارسی

راندن به مشت زدن و دفع کردن به درشتی .

جملاتی از کاربرد کلمه بحز

کجا کسی غم شبهای تار من دارد بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
سیمرغ و مردمی بهم اند از برای آنک زان جز حدیث وزین بحز از نام مانده نیست
لولو و مرجان او خواهی ز بحز دل طلب زانکه بحر لولو و مرجان او باشد دلم
جان به بحز غم چنین مستغرقست من کجا دارم کنون پروای دل