معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 11
- سفره خانه
- بغستان
- بادمجان
- تهمینه
- حفاوت
- روزبروز
- بلل
- دفق
- باره بند
- انگشتو
- انگشت کش
- تنوق
- حانوت
- تیزبینی
- ترکیدگی
- تفسیر کردن
- تجلد
- باادب
- جذع
- ساکت شدن
- بی شرف
- تریج
- شادبهر
- سمپاش
- بگومگو
- جاجرود
- تنافر
- حبائل
- رعدآسا
- راست روده
- سرمایه داری
- تمیزکردن
- ذی شعور
- سازشکار
- انگیزنده
- بادانگیز
- توغل
- روزگار بردن
- سهواً
- ترک خوردن
- ذی حق
- تضارب
- تشخیص دادن
- تکذیب
- بارث
- سوفسطایی
- زشتی
- ساچی
- ترخوانه
- تذبذب
- خوشگلی
- جن زده
- سماروغ
- تأمل کردن
- تبادلات
- خرده مردم
- تلواسه
- خویشکار
- خوشیدن
- بی رگ
- بی ناموسی
- جانب داری
- جدوی
- برهود
- زهادت
- اهل بخیه
- انگيز
- انهماک
- انصرام
- انصداع
- تنخواه گردان
- تنازل
- تن در دادن
- بيك
- بواسیر
- بهنانه
- بلشویسم
- بزچلو
- بزرک
- برفپاککن
- اواب
- تاییدن
- تاسیس کردن
- بیکارگی
- بیطرفی
- بی هوده
- بی رغبتی
- تأجیل
- تأدب
- تأذی
- تأسي
- تأويل
- تاباک
- ترجح
- جني
- تمدد
- تلید
- ترف با
- ترش و شیرین
- ترخینه
- ترخیم
- ترجمه کردن
- آب پنیر
- آستین پوش
- آستینه
- آفتاب زردی
- آفتابرو
- احترام گذاشتن
- احتراف
- آکنده یال
- آکنده پهلو
- آکلاد
- آپاردی
- آویژه
- آویختنی
- آوردیدن
- آوازه شدن
- آوازه خوان
- آهن گذار
- آهن رگ
- آهن جان
- آنسرا
- آنزن
- آندیو
- بالکانه
- بالچه
- بالي
- بالنگ
- بالمناصفه
- بازکردن
- بوسلیک
- بزیچه
- بزرگ سال
- برونشیت
- برونسو
- برهوت
- بیشرف
- بیصدا
- بیمیلی
- ارسی دوز
- اختصارات
- اخترگوی
- احتراماً
- احترامات
- ازدف
- ازملک
- ازهاق
- اساسي
- ارشیا
- ارغام
- ارفاق
- ارمز
- ارمنده
- ازتات
- استعظام
- استضعاف
- استصباح
- استرزاق
- استردن
- استرحام
- استخوانساز
- استخواندرد
- استخوان کاری
- استبدال
- استامبولی
- استالاکتیت
- استادکار
- اسباب چینی
- اشپش
- اشهل
- اشراقیون
- اشتلم کردن
- اسکندروس
- اسکندان
- اسپیدبا
- اسپیدار
- اسپنوی
- اسپنتمان
- اسپریس
- اسداس
- استمساک
- استمزاج
- انیسان
- انگشتانه
- انگشت نشان
- انگارش
- انوثت
- ايراني
- ايدئولوژي
- اوجاع
- اوارجه
- اهداب
- بازگرفتن
- بومهن
- بگو مگو
- بگونیا
- اغتسال
- اعطیه
- اعراق
- افتوخیز