انگشتانه
معنی کلمه انگشتانه در فرهنگ معین
معنی کلمه انگشتانه در فرهنگ عمید
۲. (زیست شناسی ) گیاهی زینتی با برگ های دراز و نوک تیز و گل های سنبله ای دراز شبیه انگشتانه در رنگ های سرخ، گلی و سفید که از برگ آن در طب استفاده می شود، دیژیتال.
معنی کلمه انگشتانه در فرهنگ فارسی
پارچه ای چرمی مانند غلاف که بر روی انگشتی که زخم باشد منطبق سازند ٠
معنی کلمه انگشتانه در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه انگشتانه در دانشنامه عمومی
نخستین انگشتانه های آمریکایی از استخوان نهنگ ساخته شدند که مزین به طرح های مینیاتوری و غالباً تذهیب شده بودند که مجموعه های باارزشی تلقی می گردند و تعداد قابل توجهی از آنها در موزه نیوانگلند به نمایش گذاشته شده است. در طول جنگ جهانی اول و در کشور انگلستان نیز از کسانی که چیزی برای بخشیدن و کمک به ارتش نداشتند، انگشتانه های نقره ای توسط دولت بریتانیا پذیرفته و سپس برای تهیه تجهیزات طبی و بیمارستانی ذوب می گردیدند. در دهه های ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ نیز نوعی از انگشتانه های شیشه ای متداول گردید که بیشتر جنبهٔ تبلیغاتی داشتند. گذاشتن انگشتانه های ساخته شده از چوب صندل در میان البسه و پارچه ها در قدیم، یکی از متداول ترین و رایج ترین شگردها برای دور نگه داشتن حشراتی همچون بیدها بود. انگشتانه همچنین در ادوار مختلف به عنوان توتم و نشانه ای از دلبستگی و علاقه در فرهنگ عامه کاربرد داشته است. یکی از خرافات مرسوم در قدیم و در رابطه با انگشتانه این بود که ادعا می شد اگر کسی ۳ انگشتانه به شما بدهد، هرگز ازدواج نخواهید کرد.
معنی کلمه انگشتانه در ویکی واژه
گلی است زینتی از تیرة میمون شبیه انگشتانه دارای رنگهای مختلف، برگهایش بسیار تلخ و دارای مادة سمی شدیدی است که از آن مادهای به نام دیژیتال میگیرند.
جملاتی از کاربرد کلمه انگشتانه
موادکمکی مثل:انگشتانه، قیچی و کارگاه که خود از ابزارهای مشترک همهٔ سوزندوزی میباشد.
از حسرت آن نگار گستاخ انگشتانه ست دل ز سوراخ
خم از نگهش به گاه دیدن چون انگشتانه شد ز سوزن
اتصالدهندههای روپیچ با نام مهرههای سیم، اتصالدهنده سیم، اتصالدهندههای مخروطی یا کانکتور انگشتانه نیز شناخته میشوند. یکی از نامهای تجاری این گونه اتصالدهندهها، مارت، از نام مخترع آنها گرفته شدهاست (به تاریخچه مراجعه کنید) و در کانادا، این نوع اتصالدهنده بدون در نظر گرفتن نام تجاری واقعی محصول، اغلب به عنوان مارت شناخته میشود.
گاهم انگشتانه میکوبد بسر گاه رویم میکشد، گاه آستر