ترجح

معنی کلمه ترجح در لغت نامه دهخدا

ترجح. [ ت َ رَج ْ ج ُ ] ( ع مص ) بگراییدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گراییدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مایل شدن چیزی بطرفی ، و بوسیله باء جر متعدی شده معنی مایل گردانیدن دهد چنانکه گویند: ترجحت الارجوحة بالغلام ؛ تاب کودک را مایل گردانید. ( از شرح قاموس ترکی ). در اقرب الموارد: ترجحت الارجوحة بالغلام ، و ارجوحه را مرفوع ضبط کرده است ؛ یعنی تاب بسبب کودک متمایل شد. || جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تذبذب.( از اقرب الموارد ). || آمد و شد چیز آویزان. ( از شرح قاموس ترکی ). || راجح شدن رأی بر دیگر رأیها. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه ترجح در فرهنگ معین

(تَ رَ جُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) چربیدن ، فزونی جستن .

معنی کلمه ترجح در فرهنگ عمید

۱. برتری و فزونی یافتن.
۲. برتری جستن.

معنی کلمه ترجح در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) چربیدن فزون آمدن فزونی جستن . ۲- ( مصدر ) فزونی افزونی . جمع : ترجحات .

معنی کلمه ترجح در ویکی واژه

چربیدن، فزونی جستن.

جملاتی از کاربرد کلمه ترجح

ادیرت کؤوس الموت حتی کانه رؤس الاساری ترجحن من السکر
قول النبیّ (ص): «یؤتی بالرجل یوم القیامة الی المیزان، ثم یخرج له تسعة و تسعون سجلا، کل سجل منها مثل مدّ البصر، فیها خطایاه و ذنوبه، فیوضع فی کفّة، ثم یخرج له کتاب مثل الأنملة، فیها شهادة ان لا اله الا اللَّه، و أن محمدا عبده و رسوله، فیوضع فی الکفة الأخری، فترجح خطایاه و ذنوبه».