ترجمه کردن. [ ت َ ج َ / ج ُ م َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گفتاری یا نوشته ای را، از زبانی بزبانی دیگر برگرداندن. بیان کردن کلامی یا عبارتی را از زبانی بزبان دیگر : پس دوات خاصه آوردند و در زیر آن بخط خویش ، تازی و فارسی عهدنامچه ای که از بغداد آورده بودند و آنچه استادم ترجمه کرده بود نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295 ). تذکره نبشته آمد و خواجه ابونصر بر وزیر عرضه کرد و آنگاه هر دو را ترجمه کرد به پارسی و تازی بمجلس سلطان هر دو بخواند سخت پسند آمد.( تاریخ بیهقی ایضاً ص 297 ). بونصر مشکان نامه بخواندو به پارسی ترجمه کرد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 378 ). بفرمود تا فیلسوفان همه کنندآنچه دانش بود ترجمه.نظامی.
معنی کلمه ترجمه کردن در فرهنگ فارسی
گفتاری یا نوشته ای را از زبانی بزبانی دیگر برگرداندن . بیان کردن کلامی یا عبارتی را از زبانی بزبان دیگر
معنی کلمه ترجمه کردن در فرهنگستان زبان و ادب
{compile} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] رمزگشایی کردن دستورهای نوشته شده به زبانی سطح بالاتر و تولید کردن برنامه ای به زبان هم گذاری
معنی کلمه ترجمه کردن در ویکی واژه
ترجمه؛ ترجمه نمودن، متن یا سخنی را از زبان اصلی به زبان دیگر درآوردن.
جملاتی از کاربرد کلمه ترجمه کردن
در میان جنگهای صلیبی، جمعی از اندیشمندان اروپایی و خصوصاً اسپانیایی، با آموختن زبان عربی، ترجمه آثار علمی و فلسفی مسلمانان به زبان لاتین را شروع کردند که بعضاً با تشویق حکمرانان مسیحی علاقمند به دانش مواجه شد. از این رو سده ۶ و ۷ ه.ق را دوران شکوفایی ترجمه از عربی به لاتین و عبری یاد کردهاند. در سال ۵۳۶ ه. ق، دو تن از دانشمندان انگلیسی به نامهای رابرت و هرمانوس دالماتا برای اولین بار کتاب قرآن را به لاتین ترجمه کردند.
با پایان هزاره اول میلادی، سرزمینهای اسلاوی شرقی تحت تأثیر فرهنگی امپراتوری روم شرقی قرار گرفتند. در سالهای ۸۶۳–۸۶۹، راهبان بیزانسی سنت سیریل و سنت متدیوس، هر دو از منطقه مقدونیه در امپراتوری روم شرقی، برای اولین بار بخشهایی از کتاب مقدس را به زبان اسلاوی کلیسایی باستان ترجمه کردند و زمینه را برای مسیحی شدن اسلاوها فراهم کردند و مردم اسلاوی شده در اروپای شرقی، بالکان، روسیه شمالی، روسیه جنوبی و روسیه مرکزی. شواهدی وجود دارد که اولین اسقف مسیحی را توسط پاتریارک فوتیوس یا پاتریارک ایگناتیوس، در ۸۶۶–۸۶۷ میلادی از قسطنطنیه به نووگورود فرستادهاند.
و مردی بود که او را یعقوب جندی گفتندی، شرّیری طمّاعی نادرستی، و بروزگار سامانیان یک بار ویرا برسولی ببخارا فرستاده بودند و بخواست که خوارزم در سر رسولی وی شود، اکنون نیز او را نامزد کرد و هر چند بو سهل و دیگران گفتند سود نداشت، که قضا آمده بود و حال این مرد پر حیله پوشیده ماند. یعقوب را گسیل کردند، چون بغزنین رسید، چنان نمود که حدیث خطبه و جز آن بدو راست خواهد شد، و لافها زد و منتّها نهاد. و حضرت محمودی و وزیر درین معانی ننهادند ویرا و زنی . چون نومید شد، بایستاد و رقعتی نبشت بزبان خوارزمی بخوارزمشاه و بسیار سخنان نبشته بود و تضریب در باب امیر محمود و آتش فتنه را بالا داده، و از نوادر و عجایب: پس ازین به سه سال که امیر محمود خوارزم بگرفت و کاغذها و و دویت خانه بازنگریستند، این رقعت بدست امیر محمود افتاد و فرمود تا ترجمه کردند و در خشم شد و فرمود تا جندی را بردار کشیدند و بسنگ بکشتند، فأین الرّبح اذا کان رأس المال خسران . و احتیاط باید کردن نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار بازتوان ایستاد و از نبشتن بازنتوان ایستاد و نبشته بازنتوان گردانید و وزیر نامهها نبشت و نصیحتها کرد و بترسانید، که قلم روان از شمشیر گردد، و پشت قوی بود بچون محمود پادشاهی.
آنیشا اسداللهی، فارغالتحصیل دانشگاه خواجه نصیر است. او نویسنده، مترجم و فعال کارگری است. آثار وی در حوزه فمینیسم، حقوق زنان، حقوق کارگران و نقد سیستم سرمایهداری هستند. او همچنین بههمراه همسرش، کیوان مهتدی، «کارفرمایان یونیفورمپوش» را ترجمه کردند که از آثار قابل توجه آنها است.
به هر حال، بعدها شاه بلاش از سلسله اشکانی تلاش کرد تا قسمتهای پراکنده شده اوستا را جمعآوری کند. در زمان ساسانیان، اردشیر به تنسر، موبد اعظم، دستور داد تا کاری که بلاش آغاز کرده را کامل کند و بخشهای باقی مانده را گرد آورد. پس از او، شاپور اول به موبدان دستور داد که بخشهای علمی اوستا که در میان یونانیان بودند را مجدداً به کتاب اضافه کنند. آذرباد مهراسپندان یشتها را مجدداً بررسی کرد و در زمان خسرو انوشیروان اوستا را به پهلوی ترجمه کردند.
و بدان که چنین خواندم از اخبار خلفاء گذشته که مأمون خلیفه رحمهالله به تربت نوشین {روان} رفت، آنجا کی دخمهٔ او بود، اعضای او را یافت بر تختی پوسیده و خاک شده، بر فراز تخت وی بود، بر دیوار دخمه خطی چند بزر نوشته بود، بزفان پهلوی؛ مأمون بفرمود تا دبیران پهلوی را حاضر کردند و آن نوشته ها را بخواندند و ترجمه کردند بتازی و آن تازی در عجم معروفست: