بیکارگی
معنی کلمه بیکارگی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه بیکارگی
تا این که از بی کار ماندن دل از مشغولیات خود و نیز اجبار بماندن در منزل دلگیر شدم بویژه که هرگز بیکارگی را که از صفات جاهلان است دوست نداشته ام .
ز بی خویشکاری نگهدار پای که بیکارگی هست پتیاره زای
مردمانی همه با صنعت و با فخر و غرور که ز بیکارگی و تنزنی آیدشان ننگ
فایر با تظاهر، ریا، بیکارگی و تن پروری به شدت مخالف بوده و ریاکاران و تن پروران را سرزنش می کرده است.
خطر، این چند گاه که ریش سفیدی«تبت» و «توحید» بر تو راست و استوار افتاد، تا امروز که انجام نخستین ماه بهار است چه کار کرده ای؟ و از گزو انار ونهال خرما و سنجد و هسته و یونجه و پسته ودیگر درخت های زودگذر و دیر پای چه به بار آورده ای؟ بی کاست و فزود آنچه کنون خرم و سبز است و گمان خوشیدن نیست و امید جوشیدن هست بر نگار و بر شمار و با من فرست تا این راز پوشیدن پیدا و بیکارگی یا کاردانی تو نیز آشکارا شود.