اساسی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اساس. - قانون اساسی ؛ قانونی که اساس و پایه حکومت مملکتی است.
معنی کلمه اساسي در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . )بنیادین ، اصولی .
معنی کلمه اساسي در فرهنگ عمید
۱. بنیادی: کار اساسی. ۲. اصلی: تفاوت اساسی.
معنی کلمه اساسي در فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به اساس آنچه به اساس و پی و بنیان پیوسته است . یا قانون اساسی . قانونی که پایه و اساس هم. قانونهای یک کشور و یک حکومت بر آن نهاده شده است .
معنی کلمه اساسي در ویکی واژه
essenziale fondamentale بنیادین، اصولی.
جملاتی از کاربرد کلمه اساسي
۴) عضو هيئت بررسي و تطبيق مصوبات دولت با قوانين (موضوع اصل ۱۳۸ قانون اساسي)؛