بی رغبتی

معنی کلمه بی رغبتی در لغت نامه دهخدا

بی رغبتی. [ رَ ب َ ] ( حامص مرکب ) بی میلی. عدم تمایل. بی اشتهائی :
به بی رغبتی شهوت انگیختن
برغبت بود خون خود ریختن.سعدی.

معنی کلمه بی رغبتی در فرهنگ فارسی

بی میلی ٠ عدم تمایل ٠ بی اشتهائی

جملاتی از کاربرد کلمه بی رغبتی

به بی رغبتی شهوت انگیختن به رغبت بود خون خود ریختن
بعد از آن عبادت اقتضای زهادت کند و زهد حقیقی بی رغبتی بود از هر چیز که میل جسم و طبیعت بدان باشد و طاعت نه به امید بهشت و ترس از دوزخ کند.
شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم نبود فایده هر چند من حذر کردم
در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار ورنه یوسف به خریدار نماید خود را