ساکت شدن
معنی کلمه ساکت شدن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ساکت شدن
حضرت داود علیه السلام مناجات کرد که «پروردگارا چیست جزای آنکه صبر بر مصائب نماید به جهت خشنودی تو؟ خطاب رسید که او را جامه أمان درپوشانم و هرگز آن جامه را از او نستانم» و نیز آن حضرت فرمود که «صبر، گنجی است از گنجهای بهشت» و فرمود: «بالاترین اعمال، چیزی است که بر نفسها دشوار باشد» و فرمود: «نسبت صبر به ایمان، مثل نسبت سر است به بدن و کسی را که سر نباشد بدن نیست، و همچنین کسی را که صبر نیست ایمان نیست» مروی است که «روزی آن حضرت بر طایفه انصار وارد شد پس فرمود: «آیا شما مومنانید؟ همه ساکت شدند مردی گفت: بلی یا رسول الله حضرت فرمود که چیست علامت ایمان شما؟ گفتند که در حالت نعمت، شکر خدا را به جا می آوریم و در هنگام بلا و مصیبت صبر پیشه می سازیم و آنچه قضای پروردگار است به آن راضی هستیم.
گرگ به سخن آمد و گفت: «از من بدتر اهل مکه هستند که خدای عزوجل پیامبری به سوی آنها فرستادهاست ولی او را تکذیب میکنند و دشنام میدهند.» این سخن در ابوذر اثر کرد و به جستجوی رسول خدا راهی مکه شد. چون در راه خسته شده بود، وقتی کنار چاه زمزم رسید دلو را در چاه کرد تا آب بنوشد؛ ولی جای آب، شیر بیرون آمد. ابوذر گفت: «به خدا سوگند این جریان مرا بدان چه گرگ گفتهاست راهنمایی میکند.» شیر را نوشید و به گوشه مسجد آمد دید قریش دور هم حلقه زده به پیامبر دشنام میدهند، تا اینکه نزدیک غروب ابوطالب وارد مسجد شد و آنان ساکت شدند.
در کتاب شواهد التنزیل حسکانی، دانشمند حنفی مذهب پس از نقل کامل ماجرای مهمانی پیامبر با جزئیات کامل، آورده است که محمد رو بنی عبد المطلب کرد و گفت: «ای فرزندان عبدالمطلب، من از جانب خداوند عز و جل برای شما هشدار دهنده هستم و بشارتدهنده به آنچه کسی نیاورده است. من با دنیا و آخرت نزد شما آمدهام، پس اسلام بیاورید و مرا اطاعت کنید تا هدایت شوید. پس چه کسی میخواهد مرا حمایت کند و سرپرست و وصی من پس از من، و جانشین من باشد؟» جمعیت همگی ساکت شدند و محمد سه بار گفتهی خود را تکرار کرد و هر بار همگی ساکت بودند و علی گفت: «من هستم.» پیامبر رو به علی گفت: «تو هستی.» پس مردم برخاستند و به ابوطالب گفتند: «پسرت را اطاعت کن!»
جرجی زیدان نیز در کتاب تاریخ تمدن اسلامی خود ماجرای سه شب مهمانی پیامبر را به طور کامل آورده است. سپس نقل کرده است که پیامبر فرمود: «خداوند تعالی به من امر کرده است که شما را دعوت کنم پس کدام یک از شما مرا در این دعوت پشتیبانی میکنید تا برادر و وصی من و خلیفه من در بین شما باشد؟» پس همه ساکت شدند. علی پسر عموی او پیش قدم شد و گفت: «من ای پیامبر خدا وزیر شما بین ایشان میشوم.» پس پیامبر اشتیاق او را دید و گفت: «این برادر من و وصی من و خلیفه من در بین شماست پس سخنان او را گوش دهید و اطاعت کنید» مردم خندیدند و به ابیطالب گفتند: «به تو فرمان داد که به پسرت گوش دهی و او را اطاعت کنی» سپس خارج شدند.
روز ۱۱ بهمن علی میهندوست که در سلول زندان مخفیانه با رادیوگوشی اخبار را گوش میکرد، سراسیمه برخاست و گفت: «بچهها احمد شهید شد!» دقایقی همه ساکت شدند. و سپس با زمزمه یک سرود مقاومت، این سکوت شکسته شد. کشته شدن احمد در آن شرایط به همه، انگیزه دیگری داد.
از جمله تالیفات او کتابی است مشهور بنام میلاس. میلاس احتمالاً شخصی اهل آیین زرتشت بوده که در مناظرهای که با ابوالهذیل داشت، جماعتی از غیر مسلمانان (احتمالاً زرتشتیان) در آنجا حاضر بودند، ابوالهذیل آنچنان استدلال کرد که همه آنها ساکت شدند از این جهت، میلاس، اسلام آورد و مسلمان شد. ابوالهذیل در آخر عمر نابینا و بر طبق آنچه در منابع آمده احتمالاً دچار زوال عقل یا حافظه شده و در سامرا از دنیا رفت. تاریخ مرگش را بین سالهای ۲۲۶ تا ۲۳۵ گفتهاند و عمرش را بین ۹۰ تا ۱۰۰ سال.