آفتاب زردی
معنی کلمه آفتاب زردی در فرهنگ معین
معنی کلمه آفتاب زردی در فرهنگ فارسی
آفتاب زرد
معنی کلمه آفتاب زردی در ویکی واژه
آفتاب کسی به زردی افتادن، به مجاز: نزدیک شدن او به زمان مرگ. نک آفتاب زرد. آفتابش به زردی افتاده، به زودی حلوایش را خواهند خورد.
جملاتی از کاربرد کلمه آفتاب زردی
سحرش بنگر که با همه مستی خویش در صبحدم آفتاب زردی بنمود
والای آل و کاهی در وصف هر دو قاری آن است نیمروزی وین آفتاب زردی
گر آفتاب زردی از آن سو گذشتهای پیغام آن ستارهٔ رعنا به ما رسان
چندان سرشک رانم کز آبِ دیده رویم هم چون شفق بباشد هر آفتاب زردی
و شیخ عمو گفت: که نخاوندی دیگ پختی تا مهمان نبودی. و شیخ عباس «فقیر» هروی گفت: که عمران تلتی چیزی نخوردی بروز بیمهمان. چون مهمان رسیدی بازو خوردی، و چون نرسیدی روزه داشتی. روزی نزدیک نماز شام رسیده بود آفتاب زردی بگاه کسی نرسیده وی نیت روزه کرد، تا آفتاب زرد بیگاه مهمان در رسید، و وی را بحدیث فرا میداشت تا روزهٔ من تمام شود کی بیگاه بود. آن شب حق تعالی را بخواب دید اللّه تعالی باوی گفت: عمران! تو با ما عادت داشتی نیکو، ما با تو سنتی داشتیم نیکو، تو عادت خود بدل کردی، ما نیز سنت خود «باتو» بدل کردیم. بیدار شد رنجه و اندیشهمند. و تلت ده است بنزدیک مصر. بس برنیامد که آن مصری یعنی والی کس فرستاد بآن ده بشمار کردن. و آن ده تلت همه ملک عمران بود، آن کس عامل که بوی فرستاده بود ترسا بود، بروی زور کرد، و وی را از انجا بکند، و ویرا ببایست گریخت.