استخوان درد
معنی کلمه استخوان درد در فرهنگ فارسی
معنی کلمه استخوان درد در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه استخوان درد
تن گرم و نرمی داشت مانند گربه سرش را روی صورتم گذاشت اما نگزیدم، میلیسید و همینطور میپیچید تا کارش به فشار کشید، هی خود را میفشرد و بیشتر میفشردم، ده دست وردار، من هم کیف میبردم از این فشار، بهبه، و از زور درد میخندیدم قهقه، قاهقاه که لذت استخوان درد بهترین لذتهاست و فشارش دواست.
در تنم گردید داغش دردمند استخوان درد افتاده است در جسمم ببند استخوان
وجود توده در پهلوها یا شکم، کاهش اشتها، درد مزمن در پهلوها، تب بیدلیل، کم خونی، تورم در ناحیه پا و مچ پا، از دیگر علایم این بیماری هستند ضمن اینکه تنگی نفس، سرفه خونی و استخوان درد از علایم پیشرفته این بیماری هستند.
هما دارد، شنیدم، استخوان درد من رنجور هم دارم همان درد