ترف با

معنی کلمه ترف با در لغت نامه دهخدا

ترفبا. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) آشی را گویند که قاتق آن از قراقروت باشد، چه ترف بمعنی قراقروت و با به معنی آش باشد. ( برهان ). آشی که از قراقروت درست کنند چنانکه سکبا آشی است که از سرکه سازند، و سک مخفف سرکه است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آش کشک. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آش ترف. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ترف با در فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) آشی که در آن قره قروت بریزند.

معنی کلمه ترف با در فرهنگ عمید

= ترفینه

معنی کلمه ترف با در فرهنگ فارسی

( اسم ) آشی که در آن قرا قروت ریخته باشند آش ترف ترفینه.

معنی کلمه ترف با در ویکی واژه

آشی که در آن قره قروت بریزند.

جملاتی از کاربرد کلمه ترف با

تا تتماجی کنیم ترتیب چون روغن و آرد و ترف باشد
شد بر امامتش حجر کعبه معترف با عم خود چو پیش حرم گیر و دار کرد
پشت طاقت به عاجزی خم ده واعترف بالقصور عن حمده
گفتی که به عجز معترف باید گشت عاجزتر ازین که من شدم نتوان شد
نباشد درش بسته بر مستحق تو هم معترف باش و هم متّفق
از گناه تو چو آگاه شود شاه کریم معترف باش به آن وز کرمش عذر بخواه
اما اندر یافتن گناه خویش و پاکیزه کردن نفس بدانست که هر کاری که آن سوی عقل زشت است نکنی، و گر مومن را هوا و نفس شهوانی بدان کشد تا آن کار بکند آن گناه اندر نفس او ثابت شود و نگاری و نبشته‌یی گردد اندر نفس او، و نگار و نبشه گناه زشت است نزدیک عقل، و شمار خلق سوی عقل است آن عقل که او کل است. و هر نفس که با نگاری پیش عقل کل شود که مران را دشمن دارد آن نفس جاودان اندر عقاب بماند و صورت نگار زشت که بر هیولی جای گرفت ازو جدا نشود مگر به پدید آمدن نگاری و صورتی نیکو هم بر ان هیولی که این هر دو از یکدیگر گریزانند، و چون نیکویی بیابد زشتی‌که دشمن او و خلاف اوست بگریزد. و گوهر نفس گوهریست که هم صورت نیکو پذیرد و هم صورت زشت بی هیولی و بی طبیبی و بی هیچ زمان، و به پای شدن صورت نیکو افتادن و تباه شدن صورت زشت است. و چون مؤمن بر گناه خویش پشیمانی خورد و توبه کند بدان توبه مر نفس او را شستی باشد از آن صورت زشت، و چون پس از توبه کار نیکو کند آنچ سوی عقل نیکوست و آن صورت نیکویی او به جای آن صورت زشت که پیش از توبه خود بود بایستد، چنانک خدای تعالی می فرماید قوله: « الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیآتم حسنات و کان الله غفورا رحیما» گفت: «مگر آنکس که توبه کند و بگرود و کار نیکو کند پس ایشان آنند که بدل کند خدای زشتی‌های ایشان به نیکویی‌ها و خدای پوشنده و مهربانست» و توبه نصوح آن باشد که آنچ سوی عقل زشت است دست از آن باز دارد و آنچ سوی عقل نیکوست مران را کار بندد، و نیز از آن سپس بدان کار زشت که کرده بود بازنگردد و خبر است از رسول صلی الله علیه و آله که گفت: «المعترف بالذنب کن لاذنب له و المصر علی الذنب کالمستهزیء بربه»، «هر که خستو شود به گناه خویش همچون کسی است که او را گناه نیست و هر که بر گناه بایستد چون کسی باشد که بر پروردگار خویش افسوس کند» و دست از گناه بازداشتن پاک کردن صورت زشت است و نبشته‌ی زشت است از نفس. و نیکویی کردن و دست اندر کاری زدن که سوی عقل پسندیده است، نگاشتن صورت نیکوست بجای صورت زشت. و روا نیست خردمند را کز گناه به توبه باز نگردد و صورت زشت خویش را نیکو نکند، که عفو و رحمت خدالی تعالی بسیارست، چنانکه همی‌گوید، قوله: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا» همی‌گوید که: «بگوی ای بندگان من آنک گناه بسیار کردید از رحمت خدای نومید مباشید که خدای بیامرزد همه گناهان را» اما اندر یافتن گناهی که آن از روی ستم کردن و خواسته بردن مردمان باشد آنست که چون توبه کند اگر خواسته‌یی که آن ستده باشد همان خواسته بر جای باشد به خداوندش باز دهد و حلالی کردن ازو بخواهد، پس اگر آن خواسته بر جای نباشد بدل آن خواسته به قیمت آن به خداوندش بازدهد، اگر طاقت دارد، و اگر طاقت ندارد نیت چنان کند که اگر خواسته یابد عوض باز دهد. و گر آن‌کس که این مؤمن برو ستم کرده‌ست زنده نباشد به فرزندان او برساند، و گر آنکس را فرزند نباشد به بیت‌المال خداوند زمانه خویش بر دست حجت جزیره رساند تا آن صورت زشت او کزان ستم ثابت شده باشد از نفس او زائل شود. پس اگر این مؤمن نیکو بکند و دستش نرسد که آن حق باز دهد آن نیّت نیکوی او پیش نفس او از عقوبت سپری شود، چنانک رسول مصطفی صلی الله علیه و آله گفت «النیه الحسنه جنه حصینه»، «نیت نیکو سپری استوار است» پس اگر طاقت باز دادن یابد باز ندهد وزین جهان بیرون شود گناه او یکی دو شود، از بهر آنک گناهش دو تای گشت: یکی گناه پیشین که کرده بود دگر دروغ‌زنی که کرد به خدای تعالی، از یراک توبه کرد و بدان وفا نکرد تا زشتی بر زشتی بیفزود؛ همچنانک چون طاقت یابد و وفا کند و حق مردان باز دهد مزد او دو تای شود: یکی مزد باز دادن حق مردمان و دیگر مزد اثبات کردن صورت نیکو و پاک کردن صورت زشت، که بدانچ که با خدای تعالی عهد کرده بود وفا کرد، و بیاساید از بیم نکال آن صورت زشت و از درکات دوزخ به درجات بهشت رسد. چنانک خدای تعالی همی‌گوید، قوله :«الا من آمن و عمل صالحا فاولئک لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فی الغرفات آمنون» همی‌گوید که: «مگر آنکس که بگرود و کار نیکو کند ایشانند آنک ایشان راست مکافات دو تای بدانچ کردند و ایشان اندر مرغزارهای بهشتند ایمن گشته». و هر که راست گوید و به عهد وفا کند اندر نفس خویش خوی و آرایشی یابد و از مردمان ثنای نیکو شنود و اندر نفس او آن وفا و راستی صورتی شود که شادی و خوشیء آن جاودان بدو پیوسته باشد، و اما معاملت مؤمنان از حدود دین و با یکدیگر از دوستداری و نیکوکاری و نصیحت و اندر حالهای دینی و دنیائی از یاری دادن به مال و علوم و گفتار و کردار به غایت نیکویی باید که باشد و مزد ایشان مضاعف باشد، از بهر آنک نیکویی کردن با همه خلق نیکوست ولیکن با مؤمنان نیکوتر و فاضلترست و مزد آن بیشتر است و از بهر آنک مؤمن به مؤمن سزاوارتر است چون دیگر مردمان. و سبیل مؤمن با مؤمن بروحانی سبیل برادر با برادر و خواهر و مادر و پدر و عم و جد است به زایش نفسانی که دوم زایش است، و سبیل مسلمان با مؤمن بروحانی سبیل همسایه با همسایه است، و حق برادر و پدر پیش از حق همسایه است، و نیکویی کردن با مؤمنان آراستن صورت روحانی است. و همچنین ناشایست و زشتکاری با همه مردمان زشت است سوی عقل و گناه است ولکن با مؤمنان زشت‌تر و فاحش‌تر، و درستیء این سخن قول خدای است اندر مخاطبه با زنان پیغامبر علیه السلام، قوله: «یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیواه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا و ان کنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخره فان الله اعدللمحسنات منکن اجرا عظیما یا نساء النبی من یات منکن بفاحشه مبینه یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیرا و من یقنت منکن لله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتین و اعتدنا لها رزقا کریما» گفت: «ای پیغامبر بگوی مر جفتانت را که اگر شمار زندگانی، این جهان خواهید و آرایش او بیایید تا شما را دست باز دارم به نیکویی و گر خدای را خواهید و پیامبر او را و سرای باز پسین را خدای بسیج کرده‌ست مر نیکوکاران را از شما مزدی بزرگ، ای زنان پیغامبر هر که از شما کاری ناشایست کرد و او را عذاب دوباره کنند و این کار بر خدای آسان است و هر که از بهر خدای و پیامبر نیکویی کند مزد او را دوباره بدهیم و آراسته‌ایم مر او را روزیء خوب» و اندر تاویل مرین مخاطبه را سه روی است: یکی روی جسدانی است خاصه، و روی دوم روحانیست خاصه، و سدیگر روحانی است عامه، اما روی جسدانی خاصه پنداشت مر زنان جسدانی پیغامبر را تا کاری ناشایست نکنند و زشتکاری پیشه نگیرند که زشتیء ایشان از آن سپس که زنان پیغامبر گشتند زشت‌تر از زشتیء دیگر بندگان باشد و اما مخاطبه روحالیء خاصه آنست که این آیات پند است مر دوازده یار پیغامبر را علیه السلام که ایشان اندر روحانی او را برابر زنانند اندر جسدانی، و زنان روحانی مستفیدان علم‌اند و قرارگاه زایش روحانی‌اند، چنانک زنان جسدانی قرارگاه زایش جسدانی‌اند، پس زشتکاری یاران رسول زشت‌تر است از زشتکاریء دیگر مسلمانان و مضرت زشتکاریء ایشان بر خلق بیشتر است و زیان آن بزرگتر است به دین و دنیا، و علم خدای محیط بود به عصیان زشت‌کاری بهری از زنان جسدانی پیغامبر و بهری از روحانیء او علیه السلام، از بهر آن بود که حجت بدین آیت بر ایشان لازم کرد به وعده نیکویی و زلیفن به زشتی و اما مخاطبه روحانیء عامه اندر این آیت پند و اندرزست همه حدود دین را و مؤمنان را که ایشان گیرنده علم‌اند از رسول علیه السلام به میانجیان کز پس او بودند و باشند تا روز رستاخیز که زشتکاریء ایشان زشت‌تر است از زشتکاریء دیگر مردمان که استفادت ایشان از راه نیست، و راه راست عقل است به میانجیان و درجات، و اهل حشو رستگاری به جهل و حسد و طلبند و حدود دین و مومنات به بصیرت کنند، پس زشتکاریء حدود دین و مؤمنان با یکدیگر بروحانی و جسمانی از گناهان بزرگتر است، و رستگاری مؤمن با خدای از راه عصیان ایشان باشد مر میانجیان را که میان مؤمن و میان رسول و وصی و امام باشند به دست بازداشتن طاعت ایشان و نفاق کردن، و آن گسسته کردن رسن خویش باشد مؤمن را با خدای و رسول مگر که توبه کند و به راه طاعت باز آید، چنانک خدای تعالی می‌گوید قوله: « ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا الا الذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فاولئک مع المومنین و سوف یوت الله المومنین اجرا عظیما» گفت: «منافقان به پایگاه فرودین‌اند از آتش و ایشان‌را یاری‌دهنده‌ای نیابی، مگر آنها را که توبه‌کنند و کار نیک کنند و دست در حبل‌الله متین زنند و دین خویش خدای را خالصه کنند، پس ایشان با مؤمنان باشند و خدای، مؤمنان را مزد بزرگ بدهد». آن مقدار که مؤمن هشیار را اندر آن بیداری افتد و افزاید یاد کرده شد از باب اندر یافتن گناهی که کرده باشد به توبه و نیکوکاری و بازگشتن به بدی.
در قعر دریا شد صدف‌ بر خجلت خود معترف باشد لآلی ز ابر کف شرقا و غربا ریخته