تنوق. [ ت َ ن َوْ وُ ] ( ع مص ) تنیّق. ( منتهی الارب ). نیکو نگریستن به چیزی. ( زوزنی ). || جید گردانیدن و نیکو کردن خورش و لباس خود را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || آراستگی کردن در کار. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) : و او در ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی. ( کلیله و دمنه ). و هر کجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود و در آن انواع تکلف و تنوق تقدیم افتد هنوز ازوجوب آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ). و تکلف و تنوق که لایق دوستان موافق و اخوان صادق باشد بجای آورد. ( سندبادنامه ص 86 ). و باآنکه در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته بود. ( سندبادنامه ص 25 ). صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله آن ناچیز شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412 ). چنانکه شیوه مقبلان و سنت صاحب دولتان باشد ابواب تکلف و تنوق القاب و شدت امتناع و احتجاب بسته گردانیده اند. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تنیّق و تنوق کردن شود. تنوق. [ ت َ ] ( اِخ ) موضعی است به نعمان نزدیک مکه. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد الاطلاع ).
معنی کلمه تنوق در فرهنگ معین
(تَ نَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - نیکو گردانیدن غذا و لباس . ۲ - خوش سلیقگی . ۳ - رنج بردن . ۴ - مدارا کردن . ۵ - مبالغه کردن . ۶ - مهارت و استادی به کار بردن .
معنی کلمه تنوق در فرهنگ عمید
۱. در خوراک و پوشاک تفنن کردن و به آن اهمیت دادن. ۲. امری یا کاری را به خوبی و به استادی انجام دادن. ۳. ذوق و سلیقه به کار بردن. ۴. خوش سلیقگی، حُسن ذوق.
معنی کلمه تنوق در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) استادی بکار آوردن.۲ -( اسم ) چربدستی . موضعی است به نعمان نزدیک مکه .
معنی کلمه تنوق در ویکی واژه
نیکو گردانیدن غذا و لباس. خوش سلیقگی. رنج بردن. مدارا کردن. مبالغه کردن. مهارت و استادی به کار بردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تنوق
و بباید دانست که این کتاب و لغت پهلوی بوده است و تا به روزگار امیر اجل عالم عادل، ناصرالدین ابو محمد نوح بن نصر السامانی – انار الله برهانه – هیچ کس ترجمه نکرده بود. امیر عالم نوح بن نصر فرمان داد خواجه عمید ابوالفوارس فناروزی را تا به زبان پارسی ترجمه کند و تفاوت و اختلالی که بدو راه یافته بود بردارد و درست و راست کند به تاریخ سنه تسع و ثلثین و ثلثمائه (۳۳۹). خواجه عمید ابوالفوراس رنج برگرفت و خاطر در کار آورد و این کتاب را به عبارت دری پرداخت. اما عبارت عظیم نازل بود و از تزیین و تحلی عاری و عاطل و با آنکه در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود، هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته بود و در میدان فصاحت، مرکب عبارت نرانده و آن کلم حکم و ابکار و عذاری را حله نساخته بود و حیله نپرداخته و نزدیک بود که از صحایف ایام، تمام مدروس گردد و از حواشی روزگار بیکار محو شود و اکنون به فر دولت قاهره احیا پذیرفت و از سر طروات و رونق گرفت.
دستور گفت: بقای پادشاه عدل باد در اقبال کامل و سعادت شامل و ایزد – تعالی- حافظ و ناصر و معین. چنین آورده اند که در شهور گذشته و سنین رفته، مردی زنی داشت که متابعت وساوس شیطانی و موافقت هواجس نفسانی نمودی و قدم در طرق مجهول شهوات و نهمات زدی و با جوانان نوخط و امردان با جمال عشقها باختی و این مرد را طوطیی بود، سخن سرای و حاذق و لغت شناس و ناطق هر چه در خانه از خیر و شر و نفع و ضر حادث شدی، جمله اعلام دادی و وقایع حوادث باز نمودی شبی دوستی ضیافتی ساخت و هر تکلف و تنوق که لایق دوستان موافق و اخوان صادق باشد، بجای آورد مرد از عیال دستوری خواست و به وقت بیرون رفتن، پیش قفس طوطی رفت و گفت: ای پاسبان بیدار و ای نگهبان هشیار، باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی و سرمه سهر تا به وقت سحر در بصر کشی و به امعان نظر و دقت خاطر، تامل نمایی و از هر چه حادث شود، غث و سمین و صلاح و فساد و خیر و شر بدانی و در حفظ آری و چندان که صبح سر از گریبان مشرق برآرد، به خانه باز آیم و همه اعتماد من بر قول تو خواهد بود و اعتداد من در حوادث به صدق گفتار تو که از غرض منزه است و از شوایب کدورت صافی است طوطی بدان ابتهاج نمود و گفت:
و قال تنوق رجل فی بسم اللَّه الرحمن الرحیم فغفر له.
رای گفت: «شنودم مثل دشمن آزرده که دل بر استمالت او نیارامد، اگر چه در ملاطفت مبالغت نماید و در تودد تنوق واجب دارد. اکنون بازگوید داستان ملوک در آنچه میان ایشان و نزدیکان حادث گردد، پس از تقدیم جفا و عقوبت و ظهور جرم و خیانت مراجعت صورت بندد و تازهگردانیدن اعتماد به حزم نزدیک باشد.»