ازملک
معنی کلمه ازملک در لغت نامه دهخدا

ازملک

معنی کلمه ازملک در لغت نامه دهخدا

ازملک. [ اَ م َ ل َ ] ( اِ ) پیچکی است خاردار که درهمه جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوه آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازملک نامیده میشود و تشابه میان این کلمه و اسمیلاکس لاطینی سخت عجیب است. ( گااوبا ). در نور آنرا سِگلی و در درفک بالکا و در اشرف لم و درساری مِلاش و در میاندره وِرگلام نامند. و ابن البیطارگوید برخی گمان برده اند که طخش ازملک است. سمیلقس. ( ابن البیطار ). طقسوس. ( ابن البیطار ). شِنگیله. کُفُله بور. والی گیلی. تمیس. کامپوره. سکیلم. تَلی. وشات دانه. کلکادانه. ازمکلی.

معنی کلمه ازملک در فرهنگ عمید

گیاهی پیچنده از خانوادۀ سوسن با ساقه ای خاردار که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد.

معنی کلمه ازملک در فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی از تیر. سوسنیها از دست. مار چوبه ها که ریشه اش خاصیت دارویی دارد . چون بگیاهان مجاور می پیچد ظاهرا با پیچکها اشتباه میشود . ساقهاش خاردار است بالکا.

معنی کلمه ازملک در فرهنگستان زبان و ادب

{Smilax} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از اَزمَلَکیان بالاروندۀ چوبی یا خاردار با 300 تا 350 گونه که در نواحی معتدل و گرمسیری و نیمه گرمسیری می رویند

معنی کلمه ازملک در دانشنامه عمومی

ازملک (سرده). اَزمَلَک ( نام علمی: Smilax ) نام یک سرده گیاه است. هریک از دو گونهٔ این جنس در شمال ایران است که ریشهٔ آن طبعی گرم و کاربرد دارویی دارد. جنسی از درختچه های جنگلی بالارونده از تیرهٔ مارچوبه ایان و غالباً دارای شاخه های خاردار و پیچنده و میوه های گرد و کوچک قرمز و برّاق است. در جنگل های مخروبهٔ نواحی جلگه ای تا میانبند جنگل های شمال گسترده شده است. برگ هایش گرد و با قاعدهٔ قلبی شکل و آرایش رگبرگ هایش کمانی است. سطح تنه پوشیده از خار می باشد و میوه اش سته و قرمزرنگ است. این گونه جست زیادی تولید می کند.
این گیاه در جاهای مختلف نام های گوناگونی دارد، از جمله عُشبه، پیچ اَزمَلَک، سلبک، همیشک، سِکلیم، بالکاملاس و گَمپوره. همچنین در نور آن را سِگلی و در دُرفَک بالکا و در اشرف لم و درساری مِلاش و در میاندره وِرگلام می نامند. در جاهای دیگر این نام ها را نیز برایش می توان یافت: شِنگیله، کُفُله بور، والی گیلی، تمیس، کامپوره، سکیلم، تَلی، وشات دانه، کلکادانه، ازملکی. همچنین، در کتاب های علمی عربی ( از جمله در نوشته های ابن بیطار ) سمیلقس و طقسوس نامیده شده که صورت عربی همان نام های فرنگی این گیاه اند.
• ازملک زبر.
• Smilax excels L.

معنی کلمه ازملک در دانشنامه آزاد فارسی

اَزْمَلَک (greenbrier)چندین گیاه چوبی بالارونده، از جنس Smilax، خانوادۀ سوسنیان. برگ هایی بیضی شکل و سبزرنگ، براق و صاف، و میوه ای معمولاً سیاه دارند. ساقۀ خاردار این گیاهان غالباً موجب می شود که دسترسی به محل رویش آن ها ناممکن شود. جنس ازملک در ایران دو گونۀ خاردار بالارونده در جنگل های شمال دارد که از گسترش بسیار برخوردارند. در گویش های محلی این گیاهان را اَملک، ازملکی، اسکلیم، شنگیل، ملاج، و ولی گیلی می نامند.

معنی کلمه ازملک در ویکی واژه

سرده‌ای از اَزمَلَکیان بالاروندۀ چوبی یا خاردار با 300 تا 350 گونه که در نواحی معتدل و گرمسیری و نیمه‌گرمسیری می‌رویند.

جملاتی از کاربرد کلمه ازملک

آمد ازملک عشق لشکر درد مرد باید کنون که گیرد مرد
مرا از عالم علوی به سفلی چو ازملک است اخراجت به طفلی
سرشاهان پناه تاجداران که ازملکش تمتّع جاودان باد
کرده ازملک و مال یک را مه کرده از فقر و فاقه یک را که
دمی با یار به ازملک عالم چه میگوئی چه میجوئی در این دم
جمع مالست غرض این دگرانرا ازملک تویی آن شه که زملکت غرض احسان باشد
اندر حجاب آب و گل بنگر جمال جان و دل ابلیس رویی تا به کی پستی بیاموز ازملک
پیشانی کمانت چو برپیچ وتاب رفت ازملک همچو تیر برون برد پیچ وتاب
گفتا: که برتر ازملکان چون از و گذشت ؟ گفتم: کسی که یابد ازو جاه و پایگاه