اهداب

معنی کلمه اهداب در لغت نامه دهخدا

اهداب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ هَدَب. || ج ِ هُدب و هُدُب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کلمات مذکور شود.
اهداب. [ اِ ] ( ع مص ) دراز وفروهشته شاخ گردیدن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دراز گردیدن و فروهشته شاخ گردیدن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه اهداب در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ هُدب . ۱ - مژه های چشم . ۲ - برگ های نازک و باریک . ۳ - ریشة باریک جامه .

معنی کلمه اهداب در فرهنگ عمید

مژه ها.

معنی کلمه اهداب در فرهنگ فارسی

دراز و فرو هشته شاخ گردیدن درخت

معنی کلمه اهداب در ویکی واژه

جِ هُدب.
مژه‌های چشم.
برگ‌های نازک و باریک.
ریشة باریک جامه.

جملاتی از کاربرد کلمه اهداب

ضحاک بن سفیان مردی بود بغایت زشت. با رسول (ص) نشسته بود. گفت، «یا رسول الله! مرا دو زن است نیکوتر از این عایشه. اگر خواهی یکی را طلاق دهم تا تو بخواهی» و به طیبت گفت چنان که عایشه همی شنید عایشه گفت، «ایشان نیکوترند یا تو؟» گفت، «من». رسول (ص) بخندید از گفتن عایشه که آن مرد سخت زشت بود. و این پیش از آن بود که آیت حجاب زنان فرود آمد. و رسول (ص) صهیب رضی الله عنه را گفت، «خرما همی خوری با درد چشم؟» گفت، «بدان جانب دیگر همی خورم. رسول (ص) بخندید. و خوات بن جبیر رضی الله عنه به زنان میلی بودی. روزی اندر راه مکه با قومی زنان ایستاده بود. رسول (ص) فرا رسید. وی خجل شد. گفت، «چه می کنی؟» شتری سرکش دارم. همی خواهم تا رشته ای تابند این زنان آن شتر را». پس بگذشت. پس از آن وی را دید. گفت، «آخر آن اشتر سرکش از سرکشی دست بنداشت؟» گفت شرم داشتم و خاموش بودم و پس از آن هرگاه که مرا بدیدی ای بگفتی تا یک روز همی آمدم بر خر نشسته و هر دو پای به یک جانب خر کرده. گفت، «یا فلان آخر خبر آن شتر سرکش چیست؟»گفتم، «بدان خدای که تو را به حق فرستاد که تا اسلام آورده ام نیز سرکشی نکرده است». گفت، «الله اکبر، اللهم اهداباعبدالله».
عادت غمامهٔ اهدابی تفیض دماً تسقی منازلهم من اطیب البلل