معنی کلمه بالي در لغت نامه دهخدا
- ثوب بالی ؛ لباس کهنه.
|| پیرگشته. ( یادداشت مؤلف ).
بالی. ( اِ ) عنبر ماهی. نوعی پستاندار عظیم الجثه دریایی شبیه ماهی. بال. وال. و رجوع به بال شود.
بالی. ( اِخ ) محمد سعید بالی دمشقی. او راست : «تنویرالبصائر بسیرة الشیخ طاهر» این کتاب در سیرت شیخ طاهر جزایری است و در سال 1339 هَ.ق. در دمشق بچاپ رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
بالی. ( اِخ ) ( شیخ... )خلیفة الصوفیه. وی یکی از شراح فصوص الحکم محیی الدین عربی است. او بسال 960 هَ. ق. درگذشته است. او راست : رساله ای در قضا و قدر،و شرح حدیث : «کنت کنزاً مخفیا». ( از کشف الظنون ).
بالی. ( اِخ ) از شعرای دوره سلطان سلیم خان غازی است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1218 شود.
بالی. ( اِخ ) ( خوش طبع... ) از طایفه تکلوو ظاهراً معاصر شاه عباس بوده است. خوش طبع و سپاهی منش و مصاحب است. این رباعی را به خودش نسبت میداد:
می آمد، چهره از عرق تر کرده
چوگان به کف و اسب طرب برکرده
واندر خم زلفهای گردآلودش
دلهای شکسته خاک برسر کرده.
در استراباد در رکاب بدرخان به دست تراکمه کشته شد و جسدش هم به دست نیامد. ( از تذکره مجمع الخواص ص 124 ).
بالی. ( اِخ ) ( ...ابن علقمه ) پدر شمویل از انبیاء بنی اسرائیل بود و نسبت او این است : شمویل بن بالی بن عقمةبن یرخام بن الیهوبن تهوبن صوف. ( از طبری از مجمل التواریخ و القصص ص 143 و 207 ).
بالی. ( اِخ ) ( مولی بالی الطویل ) متوفی 977 هَ. ق. او راست : تعلیقه بر اصلاح الوقایه کمال پاشازاده. ( از کشف الظنون ).
بالی. ( اِخ ) نام جزیره ای در مشرق جاوه که بوسیله ترعه بالی از جزیره لومبوک جدا می شود و از مهمترین و پرفعالیت ترین جزایر شبه جزیره سند محسوب می شود. جمعیت آن از یک ملیون و پانصد هزارتن افزون است. معادن مس و آهن فراوان دارد. محصول عمده آن برنج و پنبه و قهوه است. مهمترین مرتفعات آن 3414 گز است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1218 شود.