سوفسطایی

معنی کلمه سوفسطایی در لغت نامه دهخدا

سوفسطایی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ،اِ ) سوفسطائی. سوفسطاییان. استاد. دانشور زبردست. کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است. خردمند. در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمیدانستند، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته ، شاگردان خویش را در فن جدل و مناظره ماهر میساختند، تا در هرمقام خاصه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر خصم غالب شوند. این جماعت بواسطه تتبع و تبحر در فنون مختلف که لازمه معلمی بود به سوفستس معروف شدند، و چون برای غلبه بر مدعی در مباحثه به هر وسیله متشبث بودند، لفظ سوفیستس که ما آنرا سوفسطایی گوئیم علم شد برای کسانی که بجدل می پردازند و شیوه ایشان سفسطه نامیده شده است. افلاطون و ارسطو در تقبیح سوفسطاییان و در مطالب ایشان بسیار کوشیده اند، ولیکن در میان اشخاصی که به این عنوان شناخته شده اند مردمان دانشمند نیز بوده اند، از آن جمله افرودیقوس است و او از حکمای بدبین بود یعنی بهره انسان را در دنیا درد و رنج و مصائب و بلیات یافته بود و چاره آن را شکیبایی و استقامت و بردباری و فضیلت و متانت اخلاقی میدانست. دیگری جورجیاس است که با استدلالاتی شبیه بمباحثات زنون و برمانیدس مدعی بود که وجود موجود نیست و نمونه آن این است که : کسی نمیتواند منکر شود که عدم عدم است ( یا بعبارت دیگر لاوجود لاوجود است ). ولیکن همین که این عبارت را گفتیم و تصدیق کردیم ناچار تصدیق کرده ایم به این که عدم موجود است. پس یکجا تصدیق کرده ایم که عدم موجود است ، و جای دیگر ثابت کرده ایم که عدم موجود نیست ؛ بنابراین محقق میشود که میان وجود و عدم ( لاوجود ) فرقی نیست. پس وجود موجود نیست. جورجیاس بهمین قسم مغالطات دو قضیه دیگر را هم مدعی بود، یکی اینکه فرضاً وجود موجود باشد قابل شناختن نیست ، دیگر اینکه اگر هم قابل شناختن باشد معرفتش از شخصی بشخص دیگر قابل افاضه نخواهد بود. معتبرترین حکمای سوفسطایی فروطاغورس است . ( فرهنگ فارسی معین ) :
از سبب سازیش من سودائی ام
وز سبب سوزیش سوفسطائی ام.مولوی.

معنی کلمه سوفسطایی در فرهنگ معین

(سُ فِ سْ ) [ ع . ] (ص نسب . ) از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند. جماعتی که در قرن ۵ و ۶ میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند و شیوة

معنی کلمه سوفسطایی در فرهنگ عمید

۱. مربوط به سوفسطاییان.
۲. مغالطه آمیز.
۳. پیرو مکتب سوفسطایی.

معنی کلمه سوفسطایی در فرهنگ فارسی

مکتب فلسفه درقرن۵مدانشورومتفکر، سوفیست
( صفت ) از فرقه سوفسطاییان سفسطی .
یا سوفسطاییان بمعنی استاد دانشور زبر دست کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است خردمند

معنی کلمه سوفسطایی در ویکی واژه

از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند. جماعتی که در قرن ۵ و ۶ میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی‌دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می‌ساختند و شیوة ایشان سفسطه نامیده شد.

جملاتی از کاربرد کلمه سوفسطایی

پوبلیوس الیوس آریستیدس تئودوروس (زبان یونانی: Πόπλιος Αἴλιος Ἀριστείδης Θεόδωρος؛ ۱۱۷–۱۸۱ میلادی) خطیب و نویسنده یونانی بود که به عنوان یکی از اعضای سوفسطایی دوم بود؛ گروهی از سخنوران مشهور و بسیار تأثیرگذار که از عهد نرون تا حدود ۲۳۰ بعد از میلاد می‌زیستند.
نفس سوفسطایی آمد می‌زنش کش زدن سازد نه حجت گفتنش
سوفسطایی مشو خمش کن بگشای زبان معنوی را
اندرین وادی خرد سودایی است عقل حیرانست و سوفسطایی است
سوفسطاییم کرد سحرت ای ترک نموده هندوی را
در مورد این‌که آیا آثار سوفسطایی آنتیفون و رساله‌ای در تفسیر رؤیاها توسط آنتیفون خطیب نوشته شده‌است یا این‌که توسط شخصی جداگانه به نام آنتیفون سوفسطایی نوشته شده‌است، عدم قطعیت و مناقشه وجود دارد. این مقاله فقط به شرح حال و آثار سخنورانه آنتیفون خطیب می‌پردازد.
این همی‌گوید جهان خود نیست هیچ هسته سوفسطایی اندر پیچ پیچ
در خیال از بس که گشتی مکتسی نک بسوفسطایی بدظن رسی
سوفسطایی که از خرد بی خبر است گوید عالم خیالی اندر گذر است
سوفسطایی که از خرد بی‌خبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
از سبب سوزیش من سوداییم در خیالاتش چو سوفسطاییم