اسپیدار

معنی کلمه اسپیدار در لغت نامه دهخدا

اسپیدار. [ اِ ] ( اِ مرکب ) سفیدار. سپیدار. قشام ( غیشام ). درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری بکار می رود و از آن توده های انبوه در مازندران موجود است و برای کاغذسازی مفید است و آن مطلقاً مانند پده بی ثمر است. و رجوع به سفیدار شود.
اسپیدار. [ اَ ] ( اِخ ) اسفیذار. نام ولایتی بجانب دریای دیلم ( بحر خزر ) مشتمل بر قرای واسعه و اعمال. ( معجم البلدان ). و آن بلندترین ناحیه مازندران و صاحب دربندها و مضایق است. ( نسوی ص 46 ) : از آنجا بر راه گیلان زد [سلطان محمد خوارزمشاه ] صعلوک امیری بود از امرای گیلان بخدمت استقبال کرد و تقبلها نمود و بر اقامت او ترغیب کرد و سلطان بعد از هفت روز روان شد و به ولایت اسپیدار رسید. ( جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 115 ). در شهور سنه ثلث و ثلثین و ستمایه ( 633 هَ. ق. ) در اسپیدار شخصی خروج کرد که من سلطانم و آوازه او به اقطار شایع گشت. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 191 ).

معنی کلمه اسپیدار در فرهنگ معین

( اِ ) ( اِ. ) درخت سفیدار.

معنی کلمه اسپیدار در فرهنگ فارسی

( اسم ) سفیدار
نام ولایتی بجانب دریای دیلم

معنی کلمه اسپیدار در ویکی واژه

درخت سفیدار.

جملاتی از کاربرد کلمه اسپیدار

در طریق ار یار جویی از غنی بهتر فقیر ور بگرما سایه خواهی بید از اسپیدار به
گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند