انگشت نشان
معنی کلمه انگشت نشان در فرهنگ عمید
معنی کلمه انگشت نشان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه انگشت نشان در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه انگشت نشان
چون مینتوان کرد به انگشت نشان انگشت به لب باز همی دار خموش
به جیب مه فکنده چاک ز انگشت نشان مهر حق آورد بر پشت
بر خاک اگر پویه زند کس نتوان یافت از پاشنه یا خود سر انگشت نشان را
خلق بیکار ز بس شیفتهٔ سر خاریست همچو انگشت نشاندهست بهسرها ناخن
گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم که بشوئی زسرانگشت نشان خون را
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست
در معرکهٔ رزم خدنگ تو به اعدا داده است به انگشت نشان راه عدم را