ازدف

معنی کلمه ازدف در لغت نامه دهخدا

( آزدف ) آزدف. [ دَ ] ( اِ ) رجوع به اَزدف شود.
ازدف. [ اَ / اِ دَ ] ( اِ ) میوه ای است سرخ رنگ که نهال آن از زمین شوره روید و آنرا کوژ نیزخوانند. ( جهانگیری ). میوه ای است سرخ رنگ و صحرائی و آنرا بعربی زعرور خوانند. ( برهان ). میوه ای است سرخ چند عناب کوچکی که کوژ هم گویند. ( از فرهنگی خطی ). زعرور. ( سروری ) ( السامی ). اژدف. ( آنندراج ). زالزالک.

معنی کلمه ازدف در فرهنگ معین

اَ یا اِ دَ ) (اِ. ) (گیا. ) زالزالک ، زعرور.

معنی کلمه ازدف در فرهنگ فارسی

( اسم ) زالزالک زعرور .
میوه ای سرخ رنگ که در زمین شور روید

معنی کلمه ازدف در ویکی واژه

زالزالک، زعرور.

جملاتی از کاربرد کلمه ازدف

وعالمی اندر این کلمه به غلط افتاده‌اند پندارند که عجز از معرفت بی معرفتی بود و این محال است؛ از آن که عجز اندر حالت موجود صورت گیرد، بر حالت معدوم عجز صورت نگیرد؛ چنان‌که مرده اندر حیات عاجز نبود که اندر موت عاجز بود با استحالت اسم عجز و قوت و اعمی از بصر عاجز نبود که اندر نابینایی از نابینایی عاجز بود و زَمِنْ از قیام عاجز نبود که اندر قعود از قعود عاجز بود؛ چنان‌که عارف از معرفت عاجز نبود و معرفت موجود بود و این چون ضرورتی بود و بر آن حمل کنیم این قول صدیق رضی اللّه عنه که ابوسهل صعلوکی و استاد ابوعلی دقاق رحمهما اللّه گفتند: «معرفت ابتدا کسبی بود و در انتها ضروری گردد.» و علم ضرورت آن بود که صاحب آن اندر حال وجودآن مضطر و عاجز بود ازدفع و جلب آن. پس بدین قول، توحید فعل حق باشد تعالی و تقدس اندردل بنده.
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید: