اوجاع

معنی کلمه اوجاع در لغت نامه دهخدا

اوجاع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَجَع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دردها. ( غیاث اللغات ). دردمندی ها. ( آنندراج ). رجوع به وجع شود.

معنی کلمه اوجاع در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وجع ، دردها.

معنی کلمه اوجاع در فرهنگ عمید

= وجع

معنی کلمه اوجاع در فرهنگ فارسی

دردها، جمع وجع
( اسم ) جمع وجع دردها دردمندیها .

معنی کلمه اوجاع در ویکی واژه

جِ وجع ؛ دردها.

جملاتی از کاربرد کلمه اوجاع

أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ یختبرون. فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ بالقحط و الشدّة و الامراض و الاوجاع و هی روائد الموت. ثُمَّ لا یَتُوبُونَ من النفاق و لا یتّعظون کما یتّعظ المؤمن بالمرض. و قیل: یفتنون بان یظهر اللَّه نفاقهم و یفضحهم فی کلّ مرّة او مرّتین ثم لا یتوبون عن نفاقهم و لا ینتهون علی ما فیه خلاصهم. قال عکرمه: ینافقون ثم یؤمنون ثم ینافقون. و قیل: ینقضون عهدهم فی السنة مرة او مرتین ثمّ لا یتوبون من نقضهم. وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ بما صنع اللَّه بهم اذ کان رسول اللَّه (ص) اذا نقضوا عهودهم بعث الیهم السرایا فیقتلونهم. حمزه و یعقوب ا و لا ترون بتاء خوانند، خطاب با مؤمنان بود بر سبیل تعجّب، باقی بیا خوانند بر سبیل تقریع و توبیخ منافقان باعراض از توبه.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ، المصیبة فی الارض و الانفس نقص الانفس و الثمرات و ظهور الفساد فی البر و البحر و الموت و الاوجاع إِلَّا فِی کِتابٍ یعنی فی اللوح المحفوظ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ای من قبل ان نخلق تلک الارض و تلک الانفس، إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ، ای حفظ ذلک علی اللَّه یسیر هیّن و هو تنفیذ القضاء علی ما سبق به العلم و حق فیه الحکم فانه هین عند اللَّه لانه خالقها و ان ذلک مقضیّ فی الکتاب قبل ان خلقها لا یشغله شأن عن شأن.
و ثانیا مادر در بدو وجود مشارک و مساهم پدر است در سببیت به آن وجه که اثری که پدر مؤدی آنست مادر قابل شده است، و تعب حمل نه ماهه، و مقاسات خطر ولادت، و اوجاع و آلام که در آن حالت باشد،کشیده، و هم سبب اقرب است در رسانیدن قوت به فرزند که ماده حیات اوست، و مباشر تربیت جسمانی به جذب منافع به او و دفع مضار ازو مدتی مدید شده، و از فرط اشفاق و حفاوت حیات او را بر حیات خود ترجیح داده.
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً هر که از شما بیمار بود و طاقت روزه ندارد یا در سفری باشد و روزه بگشاید در آن سفر بر وی است که هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دارد، اگر پیوسته خواهد و اگر گسسته هر دو رواست. وجوه و نظایر مرض در قرآن چهار است: یکی بمعنی شک چنانک در اول سورة البقرة گفت فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ای شک و در سورة التوبة وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ای شک، و در سورة محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ای شکّ. وجه دوم مرض بمعنی فجور است چنانک در سورة الاحزاب بدو جایگه گفت: فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ای فجور وجه سیم مرض بمعنی جراحت است چنانک در سورة النساء و در سورة المائدة گفت: وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی‌ ای جرحی، وجه چهارم مرض بیماری است بعینه، چنانک، درین آیت گفت فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً و در آن آیت دیگر وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً ای من جمیع الاوجاع، در سورة النور و در سورة الفتح گفت وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ و در سورة التوبة لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‌ یعنی من کان فی شی‌ء من مرض.
فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً اللَّه بیماری در دل ایشان بیفزود بما انزل اللَّه من کتابه و ما فیه من الحدود، چندان که میدیدند که کتاب و وحی از آسمان بمصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روانست و حدود شرع در افزونی، ایشان را بیماری دل می‌افزود. و در سورة توبه گشاده‌تر کرد و گفت: وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً... الی قوله فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و در سورة المائدة گفت وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً معنی دیگر فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در دلهای ایشان بیماری است که کار مصطفی می‌بینند روی در اقبال و مسلمانان در افزونی، و اسلام هر روز آشکاراتر و قوی‌تر فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً این بیماری دل ایشان بیفزود بزیادت نصرت و قوت مسلمانان، تا هر روز که برآمد اسلام در افزونی بود و کلمه حق عالی‌تر و کفر نگونسارتر. این آیت بر اهل قدر و اعتزال ردّ است که ایشان منکر نه‌اند که این مرض نه مرض اوجاع است بل که مرض کفر و نفاق است. و قد قال اللَّه تعالی فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. یبلغ ألمه الی القلب.
روز و شب رنجه بودی از اوجاع گاه تب داشتی و گاه صداع