انهماک

معنی کلمه انهماک در لغت نامه دهخدا

انهماک. [ اِ هَِ ] ( ع مص ) ستیهیدن و جد و کوشش کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جد و کوشش کردن در کاری و مبالغه کردن در آن و ستیهیدن. کوشیدن در کاری و مبالغه کردن در آن و ستیهیدن. ( آنندراج ). کوشیدن در کاری و مبالغه کردن در آن. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). لجاج و جد و تمادی و توغل کردن در چیزی : از افراط و انهماک در معاطات کاسات راح از صباح تا رواح... ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه انهماک در فرهنگ معین

(اِ هِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کوشیدن در کاری . ۲ - ستیزه کردن . ۳ - سرگرم بودن به کاری .

معنی کلمه انهماک در فرهنگ عمید

۱. کوشیدن در کاری.
۲. سخت سرگرم شدن به کاری و مبالغه کردن درآن.

معنی کلمه انهماک در فرهنگ فارسی

کوشیدن درکاری، س ت سرگرم شدن بکاری ومبالغه کردن در آن
۱ - ( مصدر ) کوشیدن در کاری سخت سر گرم شدن بامری پای افشردن . ۲ - ستیزه کردن . ۳ - ( اسم ) پافشاری .

معنی کلمه انهماک در ویکی واژه

کوشیدن در کا
ستیزه کردن.
سرگرم بودن به کا

جملاتی از کاربرد کلمه انهماک

دستگیری کن تو کز غرقاب غم برهانیم ورنه چون آیم برون زین ورطه با این انهماک