روزبروز. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) همه روز. ( ناظم الاطباء ). چند روز متوالی و از پی هم. یوماً فیوماً. ( ناظم الاطباء ). همیشه : گل برچنند روز بروز از درخت گل زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند!سعدی.
معنی کلمه روزبروز در فرهنگ فارسی
همه روز . چند روز متوالی و از پی هم
جملاتی از کاربرد کلمه روزبروز
خواب در چشم بهمن درنگری روزبروز تاب در زلف بهمن درگذری ماه بهماه
سردار محمد داود که به کمک افسران در پی کودتا مسلحانه به قدرت رسیده بود، در تحت تأثیر کشورهای خارجی دیگر از خط فکری خود عدول کرده بود و به اشاره بعضی از کشورها به تصفیه اردو و دستگاه دولتی از وجود روشنفکران و چیزفهمها شروع نمود که سخت به زیان وی تمام شد. به این معنی که بیاعتمادی نسبت به رژیم روزبروز اضافه شده میرفت، روحیه همکاری با رژیم کمتر شده میرفت، امنیت رو به خرابی نهاد تا جائیکه در روز روشن وزیر بر حال برنامهریزی در دفتر کارش به قتل رسید. تا اینکه در اثر عمل و تصامیم عجولانه محمد داودخان قیام دوم مسلحانه اردو بتاریخ ۲۷ آوریل ۱۹۷۸ صورت گرفت و رژیم جمهوری سردار محمد داود سقوط کرد و خودش از بین رفت.
الهی بقدر تو نادانم، سزای تو را ناتوانم، به بیچارگی خود سر گردانم و روزبروز در زیانم، چون منی چون بود ؟ چنانم و از نگریستن در تاریکی بفغانم که خود هستمان را بر هیچ دانم و چشم بر روزی دارم که تو مانی و من نمانم، چون من کیست ؟ اگر آن روز به بینم به جان فدای آنم
فزود هر نفسم عشق، کز خط شبگون؛ فزود روزبروز آن جمال روز افزون