تأدب

معنی کلمه تأدب در لغت نامه دهخدا

تأدب. [ ت َ ءَدْ دُ ] ( ع مص ) ادب کردن. ( تاج المصادربیهقی ). ادب آموختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ادب گرفتن. ( زوزنی ) ( ناظم الاطباء ). ادب یافتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) : و چون ایام رضاع به آخررسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه تأدب در فرهنگ معین

( تأدب ) (تَ أَدُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - فرهنگ آموختن . ۲ - باادب شدن .

معنی کلمه تأدب در فرهنگ عمید

۱. ادب آموختن، با ادب شدن.
۲. با ادب بودن، ادب داشتن.

معنی کلمه تأدب در فرهنگ فارسی

ادب آموختن، باادب شدن، باادب بودن
۱- ( مصدر ) فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن . ۲- با ادب شدن . ۳- ( اسم ) فرهختگی . جمع : تادبات .

معنی کلمه تأدب در ویکی واژه

باادب شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تأدب

و معلومست که مطلوب از این اقسام قسم دوم است، چه مبادی اتفاق سعادت در اصل ولادت و اکراه بر تأدب نه از ذات طالب مجتهد بود بلکه از خارجیات باشد، و سعادت تام حقیقی مجتهد را بود، و اوست که محبت خدای، تعالی، خالص او را بود و شقی هالک ضد او بود والله، تعالی، اعلم و احکم.
و چون رضاع او تمام شود به تأدیب و ریاضت اخلاق او مشغول باید پیشتر از آنکه اخلاق تباه فراگیرد، چه کودک مستعد بود و به اخلاق ذمیمه میل بیشتر کند به سبب نقصانی و حاجاتی که در طبیعت او بود، و در تهذیب اخلاق او اقتدا به طبیعت باید کرد، یعنی هر قوت که حدوث او در بنیت کودک بیشتر بود تکمیل آن قوت مقدم باید داشت. و اول چیزی از آثار قوت تمییز که در کودک ظاهر شود حیا بود، پس نگاه باید کرد اگر حیا برو غالب بود و بیشتر اوقات سر در پیش افگنده باشد و وقاحت ننماید، دلیل نجابت او بود، چه نفس او از قبیح محترز است و به جمیل مایل، و این علامت استعداد تأدب بود، و چون چنین بود عنایت به باب او و اهتمام به حسن تربیتش زیادت باید داشت و اهمال و ترک را رخصت نداد.
شیخ گفت: من لم یتأدب باستاذ فهو بطال.
و بر دو نمایندگان راه و معتکفان مسجد و خانقاه او نعت فراوان و درود بی پایان تحفه و نیاز باد که طالبان وصل او را مفتیان طریق و شرعند و شجرۀ دین مبینش را حافظان اصل و فرع، بهم متحد همچو شیرو شکر. یکی رهسپاران بیدای عقل را فاتحه و خاتمه‌ی مهار کشانست، ودیگری جانسپاران میدان عشق را منشأ و سر حلقه‌ی قطارکشان، این یک را شق قمر و معجز بگیتی سمر تعلیم مریدان آگاه را مجمل علامتی که «بهذه تأدب ابدال الحقیقة» و آن یک را ردشمس و تبدیل غدبه امس ارشاد سالکان راه را مختصر کرامتی که «تربی بها اطفال الطریقة»
و بنده از آزاد أولی استخدام را، چه بنده به قبول طاعت سید و تأدب به اخلاق و آداب او مایل تر باشد و از مفارقت نومیدتر، و از بندگان اختیار باید کرد خدمت نفس را آنچه عاقل تر و بخردتر و سخن گوی تر و با حیاتر باشد، و تجارت را آنچه عفیف تر و کافی تر و کسوب تر بود، و عمارت عقار را آنچه قوی تر و جلدتر و کارکن تر بود، و رعی چهارپای را آنچه قویدل تر و بلند آوازتر و کم خواب تر بود.